چیزی از بهار نوجوانیاش نگذشته بود که با پسر همسایه ازدواج کرد. آشناییشان به محله نوغان برمیگشت؛ زمانیکه در یک کوچه در همسایگی هم زندگی میکردند. زندگیاش از همان کودکی با روحیه بخشش عجین شده بود. پدرش کارگر ساده بود. با وجود این، در حد بضاعت به نیازمندان روستای آبا و اجدادیاش کمک میکرد.
وقتی پا به خانه شوهر گذاشت، وارد دنیای دیگری از جنس نیکوکاری شد. همسرش، علیاکبر، تکفرزند مادرش بود. مادر علیاکبر، بیبیخانم، چهاردهبار باردار شده بود، اما بچهای برایش نمانده بود. بیبیخانم در آخرین بارداریاش به حضرت قاسم (ع) متوسل شد. از حال و روزش فهمیده بود که فرزندش پسر است. همانجا نیت کرد که اگر بار شکمش به ثمر نشست، فرزندش سقای عزاداریهای اباعبدالله الحسین (ع) شود. همین هم شد.
علیاکبر در همه دوران کودکیاش در دهه اول محرم و صفر با مَشکی که مادرش، بیبیخانم، به کمرش میبست، به عزاداران حسینی آب میداد. بزرگتر که شد، بیبیخانم او را به صف سینهزنان فرستاد. همزمان با ازدواج علیاکبر، همه هموغم بیبی این بود که حالوهوای توسل به ائمه (ع) در نسل تنهافرزندش برای همیشه ماندگار و روزبهروز پررنگتر شود؛ آرزویی که با شکلگیری یک هیئت خانوادگی که آنهم با نام قاسمبنالحسن (ع) متبرک شد، خیلی زود برآورده شد و به همت والای شیرزنی همچون طیبه اسماعیلپور، همسر حاج علیاکبر نیشابوری، حالا رنگوبوی دیگری به خود گرفته است.
هفته احسان و نیکوکاری بهانه خوبی است تا به خانه علیاکبر نیشابوری برویم که حالا نیمقرن است، خاندان بزرگش در پوشش هیئت توسل به امامحسین (ع) از نیازمندان بسیاری دستگیری کردهاند؛ هیئتی که معتقدند هر رشد و پیشرفتی در کار و زندگی داشتهاند، ریشه در بروبیا در آن و فعالیت بر سفره اهلبیت (ع) داشته است.
تمایل به دیدهشدن ندارند و به همین دلیل راضی به بیان جزئیات مهرورزیهایشان نمیشوند. پنج پسر و سه دختر نتیجه زندگی پرافتخار حاجآقا و حاجخانم است. در این گپوگفت، مهندس رضا نیشابوری پسر ارشد و مدیرعامل کارخانه و جواد نیشابوری که دکترای امبیای دارد و ۱۰سال متوالی صادرکننده نمونه و چهار سال هم تولیدکننده برتر شده است، پدر و مادرشان را همراهی میکنند.
هردو برادر همان ابتدا حجت را بر ما تمام میکنند و میگویند که ما شاگردان و کارمندان پدر هستیم و اگر آبرو و اعتباری داریم، وامگرفته از ایشان و هیئت قاسمبنالحسن (ع) است. دار و ندارمان هم متعلق به آقا امامحسین (ع) است و در کار خیر اهل حسابوکتاب نیستیم.
طیبه اسماعیلپور در این روزهای پیری همچنان پرشورتر از گذشته کارهای خیرش را انجام میدهد. حاجخانم از سال۱۳۵۰ برایمان میگوید: «هیئتمان شبهای جمعه از همان شروع خانهداری به لطف آقا شکل گرفت. من و حاجآقا بودیم و بیبیخانم و پدرشوهرم و خدا رحمت کند مهدیآقا که مداحی میکرد. جلسه که تمام میشد، سفره میانداختیم و آبگوشتی را که جلوتر بار گذاشته بودم، همین چند نفر دور هم میخوردیم. با تولد و ازدواج بچهها، این جمع بزرگتر شد و بچههیئتیهای دیگر هم به جمعمان اضافه شدند.»
حالا سالهاست که آوازه عطر و بوی آبگوشتهای حاجخانم در میان قدیمیهای نوغان و هیئتیهای قاسمبنالحسن (ع) پیچیده است. گاهی پیش میآید که برای کمک به مادر، دختر و عروس خانواده برای پخت آبگوشت دستبهکار میشوند. بعضی مهمانان هنوز لقمه به دهان نگذاشته، به حاجی گفتهاند این آبگوشت دستپخت حاجخانم نیست!
نکته جالب این خانواده این است که درباره کارهای خیری که میکنند، با هم حرف نمیزنند.همین چند روز پیش، آقارضا به یک سرپرست خانوار برای تمدید اجارهخانهاش کمک چندمیلیونی کرده، درحالیکه هنوز قرضالحسنه سال قبلش را پس نداده است. میگوید: «چون بدقولی کرده بود، اول جواب منفی دادم، اما بعد با خودم گفتم اگر همراهینکردن من موجب شود که او و دخترش آواره کوچه و خیابان شوند، چه میشود؟ همین نگرانی درباره سرنوشت این خانواده وادارم کرد که بدون معطلی مبلغ موردنیاز را به حسابشان واریز کنم. آن شب راحتترین خواب زندگیام را تجربه کردم.»
نگاه آقارضا به گرهگشایی از زندگی آنها که درخواست کمک دارند؛ همچون نوری به قلب آدم میتابد. اعتقاد قلبیاش این است: «اگر لایق باشیم، میتوانیم کار خیر کنیم. پس یکجور انتخاب الهی است که از طریق بعضی بندگانش روزی بعضی دیگر میشود. این وسط ما و امثال ما هیچکاره هستیم و فقط پای الطاف خداوند در میان است و دیگر هیچ...»
جوادآقا که مدیرعامل کارخانه تولید صابون و شوینده است، صحبت برادر بزرگتر را اینگونه ادامه میدهد: «بزرگترین لطف پروردگار به خانواده ما این بوده است که در شش مجموعه تولیدی نیشابوری نزدیک به هفتصد نفر در حال فعالیت و امرار معاش هستند و خدا را شکر میکنیم که در وضعیت سخت و حتی در دوران رکود اقتصادی که کرونا رقم زد، حتی یک نفر از شرکت تعدیل نشد و با وجود اینکه دستکم دو ماه کار تولید خوابید، حقوق کارکنان بهموقع پرداخت شد. این تأکید و دستور پدر بود که انجام شد.»
او که اکنون در زمینه تولید صابون حرف اول را در خراسانرضوی میزند، رو به پدرش حاجعلیاکبر میکند و با اطمینان میگوید: «همه داراییمان را مدیون صداقت و اعتبار پدر هستیم. هرجا میرفتیم که نیاز به مساعدت بود، کافی بود بگوییم پسر فلانی هستیم. نام پدر که به میان میآمد، ورق برمیگشت. بزرگترین پشتوانه ما همین مرام و درستی حاجی بود که در مدت کمتر از ۲۵سال بیوقفه در زمینه کار و صنعت رشد کردیم و توانستیم در حد توان و بضاعت دست خیلیها را بگیریم.»
با وجود وضع نابسامان اقتصادی که این روزها چرخ تولید را کند کرده است، برادران نیشابوری در پروژه جدیدشان در حال ساختوساز برای مجموعه تولیدی دیگری هستند. آنها که خون پدر و مادر خیری مانند حاجعلیاکبر و طیبهخانم در رگهایشان جریان دارد، همواره در جستوجوی فرصتی برای اشتغال متقاضیان کار هستند و در مسیر پیشرفت و کارآفرینی اجازه توقف به خود نمیدهند. در بازار میگویند دارند اشتباه بزرگی مرتکب میشوند، اما نگاه آنها در کار تولیدی بیتوجه به حالوروز بازار است.
میگوید: «حاجآقا عاشق این است که هیچ کارگری بیکار نماند و سفره خانوادههایشان خالی نباشد. آنقدر که تعداد کارگران بهکارگرفتهشده برای حاجآقا مهم است، سود کار مهم نیست و این نگاه کارآفرینی در وجود ما هم نهادینه شده است.»
حتی هدفگذاری برادران نیشابوری گسترش فعالیتهایشان در امور خیر و حمایت از اقشار نیازمند است. یکی به افزایش نیروی کارش دستکم تا ۱۰۰هزار نفر میاندیشد و دیگری به ساخت آپارتمانهایی که تا مدت معلوم در اختیار جوانها قرار گیرد. با این حال، میگویند: «ما بدهکار خداوند و اهلبیت (ع) هستیم.»
صحبت به اینجا که میرسد، اشکهای حاجی نه از چشمان مهربانش که از قلب دریاییاش جاری میشود. همینطور که با گوشه دستمال آب چشمانش را خشک میکند و میگوید: «همه اینها لطف اربابم حسین (ع) است. هرچه دارم، از همین هیئت قاسمبنالحسن (ع) و مسجد پلسنگی نوغان دارم.»
پنجاهسال پیش، شب عاشورا بود که حاج علیاکبر متوجه شد درب مسجد پلسنگی بسته است. غم بزرگی بر دلش نشست. فردای آن روز موضوع را با پدرزنش که خادم مسجد بود، درمیان گذاشت. او جواب داده بود که پس از نماز، برنامهای در مسجد نیست. از آن زمان به بعد، حاجی هیئتش را به این مکان منتقل کرد و بدینسان چراغ مسجد پلسنگی در نوغان را هر شب جمعه و جشنها و عزاداریهای ائمه (ع) روشن نگه داشته است.