زهرا شادمان میگوید: من و همسرم گفتیم یک روز امتحان میکنیم؛ یک روز شد سه روز، سه روز شد سی روز و سی روز شد سه سال. از آن زمان تا امروز این کار ادامه داشته است و هم بانیان اضافه شدهاند و هم خانوادههایی که به آنها کمک میکنیم.
این گروه کارشان این است که بگردند توی محله و مشکلات را حل کنند؛ انگار اولویت زندگیشان همین شده است که گرههای زندگی دیگران را با همان کموزیادی که خودشان دارند، باز کنند؛ از تهیه جهیزیه تا جمعوجور کردن دورریختنیها.
پس از این همه سال نسلبهنسل سیسمونی درستکردن، خانه زهره ایرانمنش در خیابان هاتف شناخته شده است و هرکدام از همسایهها و اقوام که وسیلهای بهدردبخور برای کودک دارند، زنگ در این خانه را به صدا در میآورند.
شیخالاسلامی پساز دهسال، با استفاده از الگوی «من محروم نیستم» تلاش کرده جمعیتها و افراد دغدغهمند بسیاری، دست به کارهای عظیمی بزنند و یکی از نتایج این تغییر، ایجاد شبکه منظمی از تولید و فروش صنایعدستی دختران سیستانوبلوچستان است.
وقتی جمعیت محله مقدم زیاد شد، بزرگان و بازاریان دور هم جمع شدند و به این نتیجه رسیدند که برای ادای فریضه نماز به مسجدی در محلهشان نیاز دارند. در آن جمع، «محمدعلی چاووشی» خانهاش را وقف ساخت مسجد کرد.
رقیه کارگر را خیلی از اهالی به سفره همیشه پهنش میشناسند، اما او در این سالها از مراسمداری جلوتر رفته و بانی اتفاقات خیر محلی شده است. آنقدر به محله آبا و اجدادیشان خدمت کرده که همه آنها را به نام نیک میشناسند.
ابوالفضل خیراندیش از پنجسال پیش بر عهد خود ماند و خیریه یکنفرهاش را که به نیت شهیدباکری نامگذاری کرده بود، گسترش داد و اکنون بیش از بیستنفر در این گروه جهادی محله پایین خیابان با او هممسیر شدهاند.






