روزهای اول معلم ی برای عادله مسافری پر از تجربههای نو بود؛ اما در میان همه خاطراتش یک ماجرا هیچگاه از یادش نمیرود؛ روزی که قرار بود نماز به جماعت برگزار شود، اما ورود موش به مدرسه همهچیز را تغییر داد.
سیدعلی سجادی یکبار پدر دانشآموزی که پیچگوشتی آورده بود مدرسه را خواست و تذکر داد. چند سال بعد او را دید که پسرش را نشان میداد که در دعوا چاقو خورده است!
مقداد واحدیمجد یک نقاش است که با ذوقی متفاوت برای ساختن «انسان» گام بردارد. او میگوید: نگاه من به دانشآموزانم مانند بومهای سفیدی است که هرکدامشان به ترکیب منحصربهفردی از رنگ و توجه نیاز دارند.
خانم صفایی پس از سه دهه تدریس، همچنان با همان شوق و انرژی روزهای ابتدای کار، تلاش میکند شاگردهایش را به غواصی در دریای بیپایان مثنوی دعوت کند. میگوید: همهچیز در خانه ما بهانهای بود برای یادگیری!
زهرا اورعیعلیزاده، کتابخوانترین عضو مرکز شماره ۳ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. پارسال هم مقالهاش با موضوع عاشورا، در مسابقات استانی مقالهنویسی کانون اول شد.
شهلا احمدی معلم بازنشستهای است که از اواخر دهه۵۰ به محله آزادشهر آمده. یک همسایه در وصفش میگوید: از مهربانی این همسایه همین بس که درِ خانه اش به روی بچههای محله که نیاز به کلاس تقویتی داشته باشند، همیشه باز است.
زندگی «داشحسین» ۵۷ساله یا همان «حسین طرحی» پر است از خاطرات ریزودرشتی که بهآسانی نمیتوان از کنارش عبور کرد. از خاطرات باغهای میمی میگوید و ارزانی و کسب و کار. از معلم ی و درسآموختن.