چراغ سوادآموزی محله اسماعیلآباد را بیبیاشرف روشن کرد
بعضی اتفاقها بیسروصدا رخ میدهد؛ نه تابلویی دارد و نه خبر فوری میشود، اما آرامآرام زندگی آدمها را تغییر میدهد. یکی از این اتفاقها هشتسال پیش با حضور بیبیاشرف حسینی در محله اسماعیلآباد شروع شد؛ زنی که تصمیم گرفت سهم خودش را از دغدغه آموزش، در این محله ادا کند.
بازگشت کودکان به مدرسه
همهچیز از بچههایی شروع شد که درسهایشان را تجدید شده بودند. بیبیاشرف سراغشان رفت و ابتدا آنها را شناسایی کرد، با کمک آموزشوپرورش ناحیه تبادکان و معلمان مدرسه کمکشان کرد تا افت تحصیلی خود را جبران کنند.
او میگوید: بیش از پنجدهه از زندگی من میگذرد و هیچوقت بیکار ننشستهام. وقتی پانزده سال قبل به این محله آمدم، شروع کردم به گشتن در محله تا ببینم چه کارهایی از دست من برمیآید. عضو بسیج هستم؛ برای همین با کمک پایگاه بهتر میتوانستم مشکلات مردم محله را شناسایی کنم.
وقتی دیدم خانمها بهانه میآورند، به آنها گفتم من هم کنار شما مینشینم و با هم درس میخوانیم
بیبیاشرف بعداز کمک به بچههایی که تجدید شده بودند، متوجه شد در این محله، کودکانی هستند که بهکلی از تحصیل جا ماندهاند؛ کودکانی که به هر دلیلی پایشان به مدرسه باز نشده بود. درنهایت با کمک خیران، راه مدرسه دوباره برای آنها هموار شد.
نوبت به بزرگترها رسید
دراینمیان بیبیاشرف به زنان و دخترانی برخورد که سالها حسرت درسخواندن را داشتند. حسینی تعریف میکند: سنشان زیاد شده بود و مدرسه آنها را نمیپذیرفت. همین شد که با همکاری آموزشوپرورش، نهضت سوادآموزی را در محله راه انداختیم و کلاسها شکل گرفت. گاهی در خانه سوادآموزان و گاهی، وقتی جا نبود، زیر سایه درختهای پارک محله، اما در هیچ شرایطی، کلاسها را تعطیل نکردیم.
این فرمانده پایگاه بسیج ادامه میدهد: معلم نهضت هفتهای دو روز و تنها دو ساعت برای تدریس میآمد؛ اما محلیها تصمیم گرفتند خودشان پای کار بیایند. کلثوم پهلوان ششسال و معصومه رحمانیان هم دو سال است که بیوقفه در این کلاسها تدریس میکنند. معلمانی از جنس خود محله، که وقت و دلشان را برای شاگردانشان میگذارند.
لابهلای صحبتهایش یاد نرگس، یکی از همین شاگردها میافتد و میگوید: نرگس دختری دهساله بود که دلش میخواست به مدرسه برود، اما بهخاطر سنش ثبتنامش نمیکردند. کلاسهای سوادآموزی برای نرگس یک فرصت تازه بود. دو سال بعد از درسخواندن توانست به مقطع راهنمایی برسد و در کلاس درس کنار همسنوسالان خودش بنشیند.
من هم پشت میز تحصیل نشستم
دعوت زنان محله به کلاس درس آسان نبود. خیلیها میگفتند وقت نداریم یا از ما گذشته است. بیبیاشرف همانجا تصمیم گرفت حرفش را با عمل ثابت کند.
او تعریف میکند: تا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانده بودم. وقتی دیدم خانمها بهانه میآورند، به آنها گفتم من هم کنار شما مینشینم و با هم درس میخوانیم. نشستم، خواندم و ادامه دادم؛ تا دیپلم را گرفتم. این کلاسها هنوز در محله اسماعیلآباد ادامه دارند. ساده، بیادعا و گاهی در فضای باز تشکیل میشوند. ما به همت اعضای شورای اجتماعی این محله تلاش میکنیم که هیچ زنی در اسماعیلآباد، حسرت خواندن و نوشتن نداشته باشد.
* این گزارش شنبه ۶ دیماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۳۲ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.
