محسن امیرکانیان، شانزدهساله بود که عزم میدان جنگ کرد. در عملیات آزادسازی خرمشهر، دست راستش پشت خاکریزها جا ماند؛ چند ماه بعد با دست مصنوعی دوباره راهی میدان شد و پس از ۵ سال حضور در جبهه شامگاه ۳۰آبان۶۶ شهد شیرین شهادت را نوشید.
علی اکبر شیردل در اولین سال حضورش در ارتش به عمان فرستاده میشود او میگوید: اواخر سال ۵۵، مرا همراه با شماری از نیروهای دیگر ارتش به دوره دوماهه آموزش چریکی فرستادند و پس از آن چهار ماه به عمان رفتیم.
محمد باری تعریف میکند: آن چهار خانم در اسارت در اردوگاه ما بودند. شبهای بسیاری که ما را میخواستند بزنند، جلو محل نگهداری آن چهارخانم، این کار را انجام میدادند که آنها بترسند و جیغ بزنند و روحشان در آن اتاق کوچک داغان شود.
منزل شهید حسن ملازاده در محله شهید معقول پس از ۳۰ سال میزبان همرزمانش شد. این مهمانان، اعضای ستاد شهدای ادوات یگانهای رزم خراسان بزرگ هستند.
مرضیه ناصری همسر شهید مجاهد، سیدعبدالحمید سجادی و مادر شهیدمدافع حرم، سیداسدالله سجادی است که دیماه امسال، یکی از منتخبان دومین رویداد نشان مشهدالرضا (ع) در حوزه ایثار، مقاومت و شهادت بود.
شهید محمدحسن نظرنژاد کشتیگیری بود که به خاطر مرام و معرفتش به او پهلوان میگفتند. نام او همیشه جزو بهترینها ثبت میشد؛ بهخصوص اندام پهلوان بسیار مناسب کشتیگیری بود اما مرامش مناسبتر بود.
این جانباز محله سرافرازان تعریف میکند آنهایی که ماشین داشتند، کیسههای بیستکیلویی برنج و پیتهای هفدهکیلویی روغن را داخل خودروشان گذاشتند تا به انبار ببرند.