
رسم همسایهداری مادربزرگها به نوهها رسید
سالهاست در خیابان هاتف، سنتی شیرین و پربرکت جریان دارد؛ سنتی زنانه و از جنس مهربانی؛ کمک به دیگران و باور به برکت الهی. مادربزرگها، مادرها و اکنون دختران و نوهها این مسیر را ادامه دادهاند.
سه همسایه قدیمی به نامهای زهره ایرانمنش، بیبیاشرف جلائیان و صدیقه محمدی از همراهی با همسایههایشان از گذشته تا کنون میگویند.
ننه این حرف را نزن، خدا برکت میدهد
لبخند صمیمی زهره ایرانمنش باعث میشود مخاطب بهراحتی پای صحبتهایش بنشیند. او از دوران کودکیاش و کمکهایی که پدربزرگ و مادربزرگ به دیگران میکردند، چنین روایت میکند: آنقدر مردم برای گرفتن سیبزمینی یا پیاز به خانه ما میآمدند که به مادربزرگم میگفتم: مگر خانه ما فروشگاه است؟ و او میگفت: ننه این حرف را نزن، خدا خودش برکت میدهد.
خانم ایرانمنش با لبخند تعریف میکند: مادربزرگم هر غذایی که درست میکرد، ابتدا سهم همسایهها را کنار میگذاشت. آن موقع درک نمیکردم، اما حالا میفهمم برکت زندگی ما از همان رفتارها بود.
زهرهخانم همراه چند خانم مسجدی گروهی برای جمعآوری کمک و تهیه سیسمونی و جهیزیه تشکیل داده است: «گاهی آنقدر وسایل اهدا میشود که نمیدانیم کجا بگذاریم.»
او حدود پنجاه خانواده را زیر پوشش دارد. خانوادهاش شبهای جمعه برای خیرات و نذری پول جمع میکنند و ماهی یکبار قربانی میدهند. آرزوی او این است که همه خانوادهها چنین گروههایی تشکیل دهند تا وسایل بیاستفاده در خانهها تبدیل به برکت شود.
سنت آش روضه پابرجاست
بیبیاشرف جلائیان بیش از نیمقرن با مسجد و امامزاده پیوند دارد. او از سال۱۳۵۱ داوطلبانه برای کمک به حرم میرفت: «آن زمان بسیاری از مردم برای پاککردن حبوبات و کارهای دیگر به حرم میرفتند و من نیز همراهشان میرفتم.»
مادربزرگم هر غذایی که درست میکرد، ابتدا سهم همسایهها را کنار میگذاشت
پس از بازگشت از حج واجب، خداوند به او فرزندی عطا کرد و پس از آن همسرش خادم گنبد خشتی شد و او نیز سالها مسئول نذورات است.
بیبیاشرف بیش از چهلسال است که روضه خانگی برگزار میکند؛ نذری که برای خرید خانهاش کرده بود. او میگوید: یکبار باران شدید آمد و بهدنبالش همه فرشها خیس و راه زیرزمین بسته شد. در همان زمان زنی که حاجت داشت، وارد شد و از من خواست راهنماییاش کنم که چطور در روضه کمک کند.
با عجله به او گفتم خودت چای بریز و هرچه میخواهی از چهاردهمعصوم (ع) بخواه. سال بعد همان زن با فرزندش بازگشت و گفت حاجتش را گرفته است. آن روز فهمیدم صاحب مجلس خودش هوای بندههایش را دارد.
او آشدادن بعد از روضه را سنتی قدیمی میداند و میگوید: روزهایی که آش داریم، اینقدر شلوغ میشود که خانمها برای کمک صف میبندند. یکی از خانمها گفت: من برای هر چیزی صف دیدهام، اما برای ریختن رشته آش نه!»
بیبیاشـــرف سهشنبـهها به مسجـد میآید و به خانمها قرائت صحیح قرآن را آموزش میدهد.
خاله برقی محله!
صدیقه محمدی حدود پنجسال است در خیابان هاتف زندگی میکند و علاوه بر نظافت مسجد، در برنامههای فرهنگی و بسیج هم شرکت دارد. او میگوید: کارهای خیری که خداوند توفیق انجامشان را داده، برکت زیادی در زندگیام داشته است. داشتن فرزندان صالح و تن سالم ازجمله آنهاست.
سرعت عمل صدیقهخانم در محله بالاخیابان و فامیل مثالزدنی است. او هم کارهای خانهاش را زود انجام میدهد و هم در کارهای مسجد و مواقعی که همسایهها نیاز به کمک دارند حضور دارد. به همین دلیل در میان فامیل به «خالهبرقی» معروف شده است.
صدیقهخانم بیش از بیستسال است در اماکن مذهبی مختلف ازجمله امامزاده یاسر و ناصر بهصورت افتخاری خدمت میکند. او میگوید: همسرم همیشه مشوقم بود. گاهی از فرزندان مراقبت میکرد تا من بتوانم به مسجد بروم.
* این گزارش پنجشنبه یکم آبانماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۰ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.