حسین هرگز خودش را لایق شهادت نمیدانست، اما زمان رفتنش چنان لبخندی به شهادت زد که این لبخند برای همه کسانی که در معراج شهادت، او را دیده بودند، محسوس بود.
اسم میدان مادر شده بود میدان اعدام که روزگاری به میدان پنجراه پایین خیابان میگفتند. اعدام یکجورهایی تبدیل شده بود به نماد منطقه ۱۰. یعنی کسی اینجا را نه با سینما سیمرغش میشناخت و نه هواپیمای معروفش!
آرزوهایشان کوچک است: آرزوی دیدن دوباره همسر، کاسبی در مغازه، سکونت در خانهای که سالها کلید درش همراهشان بوده است.
مادر وقتی فهمید تنها پسر و دو دخترش مشکل شنوایی دارند، اگرچه دنیا روی سرش آوار شد، فرش زیر پا و خودروشان را فروخت تا بچههایش بهجز معلولیت، هیچ محدودیت دیگری را حس نکنند.
خیلی از همسایهها به خانه بی بی رفت و آمد داشتند. وقت روضه درِ خانه بی بی نیمه باز بود. اما بعد از ۳۵ سال، چند روز پیش، فهمیدند بی بی عصمت خداداد حسینی، مادر رئیسجمهور، آیت الله ابراهیم رئیسی است.
علی یک روز از من خواست بهجای یکی از مهندسها به نیروگاه بروم تا کارها عقب نماند.آن شب، گذراندن ششماه دوره پیشرفته برق در کشور اتریش با هزینه کشور آلمان با حقوق و مزایای خوب به من پیشنهاد شد.
حسین ماستیانی زاده تندیس « مادر » را در سال۸۲ در میدانی به همین نام در قاسمآباد، جان بخشیده و هفت ماه در تقلای خلق این اثر هنری بوده است.