علیرضا قبل از اینکه راهی جبهه شود، رفت عکاسی و یک عکس انداخت با لب خندان. سفارش کرد اگر شهید شدم، این عکسم را بگذارید تا همه بفهمند من با رضایت خودم و لب خندان رفتم.
شهید اسماعیل محمدکریمی در نجف اشرف متولد شده، اما در جبهههای جنوب ایران به شهادت رسید. کلاس دوم راهنمایی بود که به جبهه رفت و ۱۸ ماه پیکرش مفقود شده بود.
همه فکر میکردند کار زهرا تمام است، الا بچههای مدرسه شهید سطوتی که هر صبح توی برنامههای صبحگاهی مدرسه برایش دعا میکردند. هر روز دستی به نشانه رحمت بالا میبردند و در باورِ رعفتِ او پایین میآوردند.
فاطمه دهنویدی سردرگم بود وقتی فهمید باردار شده است. همه بسیج شده بودند او را از به دنیا آوردن فرزندش منصرف کنند، فاطمه سرطان داشت و آینده او معلوم نبود.
شهیدقدسیه بجستانیمقدم که صبح روز ۲۳ بهمن ۱۳۶۵ در بمباران تهران به شهادت رسید، شیرزنی مدبر و فداکار بود، یک روز وقتی متوجه شد بچههای مدرسه از سرما میلرزند نفت خانه را به مدرسه بخشید.
خدیجه بیگمموسوی معروف به «بیبیحسینی»، مادر دلسوز و معلم قرآن محله مقدم است. خیلی وقتها منزل آنها پاتوق روضههای محلی است و او آموختههایش را به همسایهها انتقال میدهد.
زهراخانم میگوید: خانوادههایی که معلول ذهنی دارند، نمیتوانند یک سفر یا مهمانی معمولی بروند. من خیلی سعی کردم آرمین را چند ساعت در روز به مراکز آموزشی بهزیستی بفرستم، اما نمیتوانند کنترلش کنند.