دوستی در سایه مسجد جوادالائمه(ع)
کوچه شهیدمؤمن۱۰ یکی از معابر قدیمی و پرجمعیت محله مصطفیخمینی (کوی عمار یاسر) است؛ جایی که بیشتر ساکنانش دستکم سیسال است کنار هم زندگی میکنند. اهالی اینجا مثل یک خانوادهاند؛ در سختیها هوای هم را دارند و در شادیها شریک یکدیگرند.
به گفته بسیاری از قدیمیهای کوچه، مسجد جوادالائمه(ع) نقش مهمی در شکلگیری و ماندگاری این دوستی داشته است. خیلی از رابطههای عمیق و رفاقتهای طولانی این کوچه، از همین مسجد شروع شده است.
قرار است سراغ سه نفر از اهالی قدیمی و فعال مسجد برویم.
کار کردن با عشق در مسجد
رضا صابری یکی از قدیمیترین ساکنان کوچه شهید مؤمن۱۰ است. اهالی میگویند از همان روزهایی که هنوز کلنگ مسجد به زمین نخورده بود، او یکی از اولین کسانی بود که پا به میدان گذاشت و برای ساختنش تلاش کرد.
رضا رشته معماری خوانده است و نقشه مسجد را با کمک چند معمار دیگر طراحی کرده و بعد، مثل بسیاری از اهالی، در بنّایی و بالابردن دیوارها همراه بقیه بوده است. خودش میگوید: چنین حدی از مشارکت و دلسوزی را کمتر میتوان در محلهای پیدا کرد؛ اینکه مردم اینطور کنار هم بایستند و قدمبه قدم، چیزی بسازند که سالها پناهگاه جمعیشان باشد.
حالا هم رضا همراه با پسر نوجوانش در آشپزخانه مسجد فعال است. در مناسبتها دیگ بار میگذارند و غذای نذری میپزند؛ کاری که به قول خودش با عشق انجام میدهد. همسایهها میگویند او آنقدر دلسوز و بخشنده است که اگر کمبودی در مواد غذایی باشد، بیهیچ حرفی از جیب خودش تهیه میکند. برایش مهم خدمت است، نه حسابوکتاب پول.
همسایه همیشه خندهرو
اکبر غفوریان که از همان سالهای کودکی در کوچه شهیدمؤمن۱۰ بزرگ شده است، میگوید: مثل آقارضا فرصت نمیکنم داخل مسجد نقش پررنگی داشته باشم. مجبورم صبح تا شب پشت دخل مغازهام که درست در همین کوچه قرار دارد، بایستم؛ بااینهمه همیشه تلاش کردهام از بیرون یاریرسان مسجد و اهالی باشم.
اهالی تعریف میکنند که در ایام عزا و مناسبتها، اکبرآقا هرچه برای مسجد یا خانهها لازم باشد، همان روز تهیه میکند؛ آن هم با قیمت بسیار مناسب و کم. خیلیها میگویند حتی بارها پیش آمده که برخی اقلام را رایگان دراختیارشان گذاشته است. برای همین او را «کاسب خوشروی محله» میدانند؛ مردی که همیشه لبخند بر لب دارد.
هرکسی اینجا یکجوری هوای همسایهاش را دارد. من هم اگر کاری از دستم بربیاید، دریغ نمیکنم
خودش با خنده میگوید: باید مردمدار و مهربان باشی تا چرخ کار و کاسبیات بچرخد.
همین روحیه باعث شده است کوچکترهای محله هم علاقه زیادی به او داشته باشند. اکبر غفوریان در پایان از یکی دیگر از اهالی یاد میکند. به گفته او، حسین نخعی به خونسردی و آرامبودنش مشهور است؛ همسایهای که حضورش برای بسیاری از اهالی، نشانه آرامش و اطمینان خاطر است.
ختم به خیر شدن با ریش سفیدی
حسین نخعی از بزرگان محله و مسجد جوادالائمه (ع) به شمار میآید. او ۳۳سال پیش، پا به کوچه شهید مؤمن۱۰ گذاشت و از همان روزهای اول، حضورش برای اهالی بهمعنای آرامش و تکیهگاه بوده است. سالها در کتابخانه آستان قدس کارمند بوده و حالا چند سالی میشود که بازنشسته شده. بهقول اهالی، مثل همیشه اهل خدمت است.
قدیمیترهای محله خوب یادشان است که هر وقت جلد قرآن یا کتابی در خانه یا مسجد خراب میشد، آن را به حسین نخعی میسپردند. او هم کتابها را میبرد کتابخانه حرم، دوباره جلد میکرد و سالم و مرتب برمیگرداند؛ خودش میگوید: هرکسی اینجا یکجوری هوای همسایهاش را دارد. من هم اگر کاری از دستم بربیاید، دریغ نمیکنم.
روحیه آرام و صبورش باعث شده است میانجیگر خوبی باشد؛ آنقدر که اهالی او را ریشسفید محله میدانند. اگر بحثی یا دلخوریای میان همسایهها پیش بیاید، معمولا با چندجمله کوتاه او، ماجرا ختم به خیر میشود.
* این گزارش دوشنبه ۱۷ آذرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۵۰ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.
