اکبر توابی از تصمیمی که در ابتدای جوانی گرفت، احساس پشیمانی نمیکند: وقتی وارد خانه شدم، مادر م من را محکم در بغلش فشرد. آرامتر که شد گفت «اکبر، مادر ! من دیگر طاقت دوری تو را ندارم.»
مهین قربانی معلم و مدیری است که دانشآموزانش او را مادر مدرسه صدا میکنند. او میگوید: خوشحالم که ۱۸ سال از این حرفه را در خدمت دانشآموزان نابینا و کم بینا بودهام و برایشان مادر ی کردهام.
مینو نصیرزاده ایده برخی از تابلوها و نقاشیهایش را از تجربه مادر یکردن دارد. میگوید: این حس تعریف نشدنی باعث خلق اثری به نام «نگاه» شد که مورد تشویق هنرمندان ایتالیایی قرار گرفت
سمیه رمضانی میگوید: خیلی وقتها در کلاس به دانشجویانم میگویم درسی که میتوانیم در کانون خانواده از بزرگترهای فامیل یاد بگیریم، درس زندگی است که از درسهای دانشگاه خیلی مهمتر است.
لیلا پارسافر به عشق برادرش نویسنده شد، بعد از فوت برادرش تنها چیزی که آرامش میکرد، نویسندگی بود، او وبلاگی درست کرد و دل نوشتههایش را درآن مینوشت و کم کم طرفدارانی پیدا کرد.
فاطمه ترکانچرخ، مادر پر اولاد محله مهرآباد در آستانه ۸۰ سالگی هنوز هم پشتیبان بچههاست. فرزندانش میگویند: خوشی همه را به خوشی خودش ترجیح میدهد!
دختران خانه حضرت زینب (س) اغلب بیسرپرست یا بدسرپرست هستند اما با کمک خیران و مادر انگیهای پروین خانم حالا خانهای دارند مانند خانه دیگر دختران شهر.