
بابک مسعودی طراح سنگ مضجع امامرضا(ع) است
حامد سرادار| در میان هنرمندان معاصر، نامهایی هستند که هنرشان نه در نگارخانهها که در مقدسترین مکانها جاودانه میشود. بابک مسعودی، یکی از این نامهاست؛ هنرمندی که بیش از دو سال، تزیینات روی سنگ مضجع مطهر حضرت رضا (ع) را با دست و دل خود تراشید.
در این گفتوگو، او از مسیر شکل گرفتن این سنگ، سختیهای کار و حالوهوای معنوی آن روزها سخن میگوید.
آغاز در خانوادهای هنری
بابک مسعودی، هنرمند و استادکار سنگ تراشی است که بیش از سی سال سابقه کار دارد و آثار هنر دست او را میتوان از حرم حضرت شمسالشموس (ع) تا حرم سیدالشهدا (ع) دید. او متولد ۱۳۴۴ در مشهد است و در خانوادهای چشم به جهان گشود که هنر خطاطی در رگ هایش جاری بود. پدربزرگش در دوره پهلوی اول خوشنویسی میکرد و هنوز هم آثاری از او در کتابخانه مرکزی حرم مطهر رضوی موجود است. پدرش نیز دل بسته قلم و خط بود و به گفته مسعودی «از کودکی، جوهر خط و ذوق هنر در هوای خانه ما جاری بود.»
شاید همین ریشهها بود که بعدها او را به مسیر ساخت یکی از مقدسترین آثار هنری ایران کشاند.
آشنایی با هنر شیشه و سنگ در دیار غربت
در دهه ۶۰، مسعودی در اوایل جوانی برای مدتی به ترکیه رفت. سرنوشت، او را به خانهای رساند که صاحبش کارگاهی در حوزه شیشه، چوب و فلز داشت: «صاحبخانه به من پیشنهاد داد در کارگاهش کار کنم؛ کارگاهی در سه طبقه که در هر طبقه به یکی از حوزههای ساخت مصنوعات فلزی، چوبی و شیشه میپرداخت. در همان جا با هنر ویترای (نقاشی روی شیشه) و ساخت مصنوعات شیشهای آشنا شدم.»
مسعودی میگوید: «آن روزها هنوز نمیدانستم این پیشنهاد قرار است مسیر زندگی مرا عوض کند. کم کم با کار روی شیشه و هنر ویترای آشنا شدم و حس کردم دست هایم با این جنس کار، زبان تازهای پیدا کردهاند».
او پس از دوسه سال، به ایران بازگشت و کارگاهی کوچک در مشهد، محله راه آهن برپا کرد و پس از مدتی کارگاهش را به بولوار مجد منتقل کرد و کارش بر محور ویترای شیشه را ادامه داد.
نخستین ارتباط با حرم امام هشتم (ع)
ورود او به دنیای سنگ و حرم امام رضا (ع)، به گونهای دیگر رقم خورد؛ سال ۱۳۷۶ بود و چند سالی از راه اندازی کارگاه مسعودی میگذشت تااینکه یکی از دوستان نزدیکش که پیمانکار حوزه سنگ تراشی حرم بود، روزی سنگی گرانیتی را به کارگاه او آورد و قرار شد روی حکاکی آن کار کنند. پس از آماده شدن، کتیبه آن را به حرم بردند تا تحویل دهند. همین تحویل ساده، نخستین تماس او با محیط کاری حرم بود.
مسعودی میگوید: «همان روز بود که حاج آقای ملکی، سرپرست عمرانی صحنهای جمهوری، قدس و طرح ضریح جدید امام رضا (ع)، من را دید. خود حاج آقا زیرنظر مهندس دیشیدی کار میکرد. نگاهش به کارم جلب شد و گفت بیا روی یک کتیبه سنگی، متنی را که میدهیم، کار کن!»
کتیبه سنگی که به دستش رسید، حکم نخستین آزمون را داشت. حروفی باید در دل سنگ حک میشد. او شبانه روز کار کرد، سنگ را به حرم برگرداند و منتظر قضاوت ماند. پاسخ، اما، هم دلگرم کننده بود و هم سخت گیرانه: «همه چیز خوب است، اما عمق کلمات کافی نیست.»
مسعودی بازگشت و سه روز تمام شبانه روز روی همان قطعه کار کرد. وقتی بار دوم کتیبه سنگی را تحویل داد، لبخند رضایت بر چهرهها نشست. خودش با لبخند بیان میکند: «باورم نمیشد، توانستم اعتمادشان را جلب کنم و آن لحظه حس کردم خدا دارد راهی را برای من باز میکند. بعد از آن گفتند کار ویژهای برای تو درنظر داریم و به زودی تماس میگیریم. بعد از چند روز، تماس گرفتند و رفتم آنجا و موضوع کار بر روی سنگ مضجع را با من مطرح کردند.
وقتی به من گفتند باید روی سنگ مضجع شریف امام رضا (ع) کار کنم، لحظهای خشکم زد. نمیتوانستم نفس بکشم. باورم نمیشد کسی مثل من، با یک کارگاه کوچک، قرار است روی سنگی دست بگذارد که در جوار امام معصوم قرار خواهد گرفت. حس میکردم زمین زیر پایم سبک شده است.»
انتخاب سنگ برای جایگاهی شریف
فرایند انتخاب سنگ مضجع، خود داستانی مفصل و پررمزوراز بود. به روایت مسعودی، مهندسان و مشاوران آستان قدس رضوی در آن زمان، با دقتی مثال زدنی، ماهها درپی یافتن سنگی بودند که هم از نظر فنی و دوام و هم از نظر زیبایی و وقار، شایسته جایگاه مضجع شریف امام رضا (ع) باشد. او از همکارانش شنیده بود که این انتخاب، ساده نبوده است؛ چراکه هر قلهای از سنگ مرمر، نمیتوانست چنین باری را به دوش بکشد.
خود حاج آقای ملکی زیرنظر مهندس دیشیدی کار میکرد. گفت بیا روی یک کتیبه سنگی، متنی را که میدهیم، کار کن!
مسعودی میگوید: «در کرمان سه قله سنگ مرمر انتخاب شد. اولی و دومی وقتی برش خوردند، رگههایی پیدا کردند که برای کار حساس سنگ مضجع مناسب نبود. اما قله سوم، وقتی برش خورد، همه مطمئن شدند این همان سنگی است که باید باشد؛ یکپارچه، بی رگه، سفید مایل به سبز و استوار.
قله سنگ انتخاب شده با وزنی بیش از چهار تن پس از برشهای اولیه، به مشهد منتقل شد و در یک کارگاه سنگ تراشی در ابتدای جاده شاندیز قرار گرفت و به صورت مکعب مستطیل برش خورد و آماده تراش شد.»
اتاق شماره۲۳ خانهای در جوار حرم
در ابتدا سنگ تراش خورده به حیاط کارگاه کوچک مسعودی منتقل میشود. خودش میگوید: «سه روز این سنگ در کارگاه من بود و از خوشحالی زیاد و از افتخاری که نصیبم شده بود، دوست و آشنا را دعوت میکردم تا بیایند و سنگ مضجع را ببینند تااینکه از آستان قدس آمدند و گفتند به دلیل حساسیت زیاد در نگهداری از این سنگ، باید آن را به حرم امام رضا (ع) انتقال دهند و کار را همان جا شروع کنم.»
سنگ را همان روز به اتاق شماره ۲۳ در صحن جمهوری انتقال دادند؛ جایی که در طول بیش از دو سال، تبدیل به خانه دوم و گاه خانه اصلی مسعودی شد. او شب و روز، در همان فضای نزدیک به حرم، با سنگ و حروف و ذکرها زندگی کرد؛ گویی که مضجع شریف امام رضا (ع)، او را در پناه خود گرفته باشد.
حکاکی خط و ذکر بر دل مرمر
پیش از آغاز کار، نقشهای دقیق از طراحی و متونی که قرار بود بر روی سنگ مضجع حکاکی شود، آماده شده بود. براساس طرح نهایی، بخش بالایی سنگ به شجره نامه حضرت امام رضا (ع) به زبان عربی و به خط ثلث عربی اختصاص داشت تا با دستخط استاد موحد، از خطاطان برجسته معاصر، بر پیکره مرمر حک شود. پیرامون سنگ نیز دو ردیف را دربرمی گرفت که در ردیف اول باید آیاتی از قرآن و در ردیف دوم، اشعاری به فارسی با خط نستعلیق به صورت برجسته تراش میخورد.
مسعودی مأموریت داشت همه این جزئیات ظریف را به تنهایی به روش سندبلاست با استفاده از میکروفرز و کار با دست بر روی سنگ اجرا کند. او در توضیح این مراحل میگوید: «قرار بود متن شجره نامه و نقشهای دور متن در بخش بالایی سنگ به صورت گود تراشیده شود تا بعد، حروف طلایی متن در جای خود قرار بگیرند و با سطح سنگ یکدست شوند. در حاشیهها اما، باید نقشها و خطوط برجسته کار میشدند تا نوعی تقارن و زیبایی هنری در کل اثر پدید آید.»
هروقت از کار خسته میشدم، میرفتم کنار صحن، زائران را نگاه میکردم، نفس میکشیدم و برمی گشتم
سنگ مرمر انتخاب شده، از نظر کیفیت بی نقص بود و نمونه دیگری نداشت، اما همین ویژگی ها، کار را دشوارتر میکرد. سنگی با ساختار متراکم و ریزدانه که کوچکترین خطای قلم یا فشار اضافی، میتوانست ترکهای موضعی ایجاد کند یا اندازه خطوط را بیشتر کند و همه زحمات را از بین ببرد.
مسعودی میگوید: «این سنگ مثل شیشه بود، اما شیشهای که روح داشت. هر ضربه باید حساب شده میبود. من باید نفس میکشیدم و با سنگ هماهنگ میشدم. اگر عجله میکردم یا خسته بودم، سنگ پاسخ نمیداد. در سطح رویی سنگ، متن را به عمق ۹ میلی متر با وسواس زیاد تراشیدم؛ چون نباید اندازه خط بزرگتر میشد.
از ویژگیها و ظرافت خط استاد موحد، تیز بودن زوایای شروع و انتهای حروف است و انتقال همین تیزی زوایای حروف بر روی سنگ، خودش کار بسیار حساس و دقیقی بود. پس از پایان این مرحله، نوبت به نصب حروف رسید. از مادهای خاص با ترکیب رزین که خودم درست کرده بودم، برای نگه داشتن طولانی مدت حروف طلایی به ضخامت سه میلی متر در داخل خطوط تراشیده شده استفاده کردم، به طوری که کاملا هم سطح رویی سنگ شد.»
در بخش بعدی کار و در ردیفهای اطراف سنگ، نوشتههایی بود که باید به صورت برجسته کار میشدند؛ یعنی مسعودی باید فضای اطراف حروف را میتراشید تا نوشتهها از دل سنگ بیرون بیایند: «این بخش، سختتر از حکاکی بود. باید میفهمیدی کجا را نباید لمس کنی. کوچکترین لغزش، میتوانست تمام ترکیب را خراب کند.»
شبهای روشن در صحن جمهوری اسلامی
درکنار این ظرافت ها، شرایط کار هم آسان نبود. فضای کارگاه در صحن جمهوری، محدود بود و هر روز زائران از کنار آن عبور میکردند: «هر روز صدای صلوات و زمزمههای زائران را میشنیدم. همین صداها خستگی را از تنم بیرون میکرد. حس میکردم این کار فقط یک هنر نیست؛ خدمتی است به خود امام رضا (ع) و برای مردمی که با عشق آمدهاند.»
مسعودی از آن روزها با نگاهی پر از دلتنگی یاد میکند؛ شبهایی که چراغ کارگاهش در صحن جمهوری تا سحر روشن بود و صدای قلم فلز بر مرمر، در سکوت حرم میپیچید: «در ماه رمضان که بهترین روزهای کارم بر روی سنگ بود، گاهی بعد از افطار تا اذان صبح کار میکردم. اصلا نمیتوانستم جدا شوم. هرچه جلوتر میرفتم، شوقم بیشتر میشد. دلم میخواست کار زودتر تمام شود تا ببینم نام حضرت بر دل سنگ، نشسته است.»
او با لبخند میگوید: «خانوادهام میگفتند تو بیشتر در حرم زندگی میکنی تا در خانه. حق هم داشتند؛ دو سال تمام، شب و روز من با این سنگ گذشت. هروقت از کار خسته میشدم، میرفتم کنار صحن، زائران را نگاه میکردم، نفس میکشیدم و برمی گشتم. انگار خود امام رضا (ع) به من نیرو میداد.»
دیدارهای ماندگار
در روزهایی که سنگ مضجع زیر دستهای مسعودی جان میگرفت، کارگاه کوچک صحن جمهوری، میزبان گاه به گاه چهرههایی بود که با نگاهشان، گرمایی تازه به کار میدادند.
مسعودی با لبخند و احساسی از افتخار میگوید: «در مدتی که مشغول کار بودم، مرحوم آیت الله طبسی، تولیت وقت آستان قدس رضوی، چندین بار شخصا به کارگاه آمد. بادقت و حوصله، جزئیات را نگاه میکرد، درباره خطوط و حکاکیها میپرسید و هر بار دلگرمی میداد. حضورش برایم مایه آرامش و انگیزه بود.»
او ادامه میدهد: «خاطرم هست در همان روزها، چند مرتبه هم استاد محمود فرشچیان که مسئول طراحی ضریح جدید امام رضا (ع) بود، به کارگاه سر زد. نگاه دقیق و آرامی داشت. به سنگ نزدیک میشد، خطوط را لمس میکرد و از اجرای کار رضایت داشت. همین تأیید و رضایت ازسوی یک هنرمند برجسته برای من به اندازه یک دنیا ارزش داشت.»
روز پایان؛ لحظهای که سنگ جان گرفت و مـهـر رضایت بر آن نشـست
کار، پس از ماهها تلاش و شبهای بی پایان، سرانجام به نقطه پایان رسید. سنگ مضجع، چون نگینی سپید و نورانی، آماده نصب بود. آن روز، زنده یاد آیت ا... طبسی، تولیت آستان قدس رضوی، برای بازدید نهایی به کارگاه آمد.
مسعودی با صدایی آرام، اما لرزان از آن لحظه چنین یاد میکند: «آمد داخل کارگاه. نگاهی طولانی به سنگ انداخت. نزدیک شد. دستش را بر سطح سنگ کشید و بعد پیشانی اش را آرام روی آن گذاشت. چند لحظه سکوت بود و زمزمهای که شنیده نمیشد. بعد از چند دقیقه، سرش را بلند کرد. چشمانش قرمز و اشک آلود بود.
حس میکردم این کار فقط یک هنر نیست؛ خدمتی است به خود امام رضا (ع) و برای مردمی که با عشق آمدهاند
فقط گفت: "خدا را شکر میکنم که زنده ماندم و دیدم این سنگ آماده شد. "وقتی دیدم کار، رضایت همه را جلب کرده است، حس کردم تمام خستگیها از تنم بیرون رفت. رضایت کامل، یعنی تمام لذتهای دنیا. انگار همان لحظه، حضرت خودشان مهر تأیید را بر همه زحمتها زدند.»
هنر بی معلم
او آن روزها هنوز جوان بود؛ پر از شور تجربه کردن و ایمان به کاری که پیش رویش بود. خودش میگوید: «روش کاری که من برای اجرای خطوط روی سنگ مضجع انتخاب کرده بودم، پیش از آن سابقه نداشت. درواقع، خودم به خودم آموزش دادم. با میکروفرز، قلم و دستان خودم، کار را پیش بردم.»
هر حفره ریز، هر تراش ظریف، نتیجه ساعتها تمرکز و صبر بود. درنهایت، وقتی کار به پایان رسید، خودش هم میدانست که اثری ماندگار خلق کرده است: «اگر امروز سنگ مضجع را سانت به سانت بررسی کنید، هیچ خطا و لغزشی در آن نمیبینید.»
سنگ من؛ پیوندی که هنوز زنده است
حالا که نزدیک به سه دهه از آن روزها گذشته است، مسعودی هنوز وقتی میخواهد احساسش را درباره سنگ مضجع مطهر امام رضا (ع) بگوید، لبخند آرامی بر لبش مینشیند، نگاهی طولانی به جایی دور میاندازد؛ گویی هنوز صدای ضربههای قلمش در گوشش میپیچد.
میگوید: «این وابستگی بعد از سی سال هنوز در وجودم مانده است. همیشه میگویم «سنگ من.» البته حضرت برای همه است، اما نمیتوانم انکار کنم که بخشی از این سنگ از وجود من است.» صدایش آرام میشود و در سکوت کوتاهی که میان گفتوگو میافتد، میشود فهمید که آن پیوند میان هنرمند و اثرش، هنوز زنده است؛ پیوندی میان سنگ و دل.
* این گزارش یکشنبه ۲۷ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۶۰۴ روزنامه شهرآرا صفحه گزارش چاپ شده است.