صدای آژیر خطر، فضای محوطه پایگاه نیروی هوایی دزفول را پر کرد. فرصتی برای رفتن به پناهگاه نبود. او درحالی که سه فرزندش را محکم در آغوش گرفته بود، آواری روی سرش فرود آمد که نام او و فرزندانش را در زمره شهدای دفاع مقدس قرار داد.
«پلاکهای افتخار» طرحی که جرقهاش برای نخستینبار در ذهن معلمی از محله سجادیه زده شد. محمدرضا قربانی میگوید: دوست برای شهدا داشتم کاری کنم تا یادشان برای همیشه زنده بماند.
در محله احمدآباد مشهد، خانهای قدیمی، خاطرات شهید مهدی نعمتی را در سینه دارد. مادری که هنوز با یاد پسر بیستسالهاش زندگی میکند؛ جوانی که از کتابخانه مسجد محله تا خاکریزهای فاو رفت و در اردیبهشت۶۵، آسمانی شد.
این زن شجاع زمان جنگ، همه مردهای خانهاش را روانه جبهه کرده بود؛ میگوید: سیدکاظم که رفت، آقا را هم تشویق کردم که برود جبهه. خودم بردمش راهآهن و راهیاش کردم. با رفتن آنها داوود هم هوایی رفتن شد.
خانم رحمانی برای مادر شهید بودنش تا به امروز نه امکانات دریافت کرده و نه وضعیت زندگیاش تغییر کردهاست. او هنوز خانه ۵۰ سال قبلش را در محله رسالت مشهد دارد. حالا در این خانه تنها او مانده با یکی از دخترانش که مشکل ذهنی دارد.
سرهنگ سیدهاشم موسوی میگوید: همیشه دنبال این هستیم که شعار بدهیم. هیچوقت ابعاد زندگی شهدا را دنبال نمیکنیم و فقط مینویسیم او خوب بود. از ما میخواهید برایتان از خاطرههایمان بگویم و این خاطره حتما باید جذاب و قشنگ باشد.
سردار شهید اسلام محمدتقی رضوی با جمعآوري تعدادي لودر و بولدوزر و غلتك، بناي كار مهندسی _ رزمي را گذاشت و براي اولين تجربه جاده نظامي انديمشك_حميديه را احداث کرد.






