سمیه سادات حسینی فرزند شهید ی است که شاید هیچ خاطره روشنی از پدرش در ذهن ندارد. اما حالا پیکر پدرش بعد از ۳۱ سال دوری به شهرش برگشته و در شهر دررود به خاک سپرده شده است.
مادر شهید ان علی و غلامرضا نامی نگاهی به قاب شهدایش میاندازد و ادامه میدهد: به غیر از هشت فرزندم که در کودکی رفتند، سه فرزند بزرگ کردم که دوتای آنها را خدا پیش خودش برد.
سه پسر خدیجهخاتون، در جزیره مجنون شهید شدند. اول از همه علی شهید شد، بعد هم نوبت به حسن رسید و آخر سر هم حسین بود که ابتدا جانباز شیمیایی شد و بعد از ۱۵ سال به شهادت رسید.
عالیه مقامی میگوید: روحیه خدمترسانی در وجود ناصر همیشه وجود داشت. همزمان با تحصیل، همراه داییاش برای کارهای پشت جبهه به هویزه رفت و برگشت، اما دیپلمش را که گرفت، راهی جبهه شد.
پریخانم از دور به عکس شهید که شبیه پسرش بود، نگاه میکرد و زیر لب میگفت «مادرت برایت بمیرد؛ تو که سن و سالی نداری.» آهسته با خودش زمزمه میکرد و در دلتنگی پسرش برای آن شهید عزاداری میکرد.
امالبنین حسینی، همسر شهید مدافع حرم علیرضا توسلی یا همان «ابوحامد» است. او میگوید: «وقتی کنارش بودم انگار روی ابرها راه میرفتم سبکبار و فارغ از دنیا میشدم.»
مادر شهید علیاصغر پاشایینژاد، میگوید: هنوز صدای نالههایش توی گوشم است. دکترها هر روز قرصهای رنگارنگ و داروهای مختلف تجویز میکردند تا کمی از دردهایش کم کنند.