طعم آرامش شهری را در محله امیریه چشیدم
همان زمان که تصمیم گرفت خانه نقلیاش را در بولوار اقباللاهوری بفروشد تا ساکن محله امیریه شود، میدانست که در این محله هنوز خیلی از فضاهای شهری شکل نگرفته است، اما میخواست طعم آرامش در این نقطه از شهر را بچشد.
حالا که ۱۰ سال از آن روزها سپری شده، محمد حسینپناه حسابی به این محله علاقهمند شده است و رد پایش در بسیاری از برنامههای فرهنگی و پیگیریهای محلی دیده میشود. مهندس مکانیک و شهروند چهلساله محله امیریه در همین مدت حضورش در محله تغییرات زیادی را به چشم دیده و خاطراتی را در ذهنش ثبت کرده است.
اولین خانه من در امیریه در این ساختمان بود. ما از همینجا هیئت و جلسه قرآن راه انداختیم که در ادامه بقیه اهالی محله آن را ادامه دادند. زندگی در این خانه بهعلت آبادنبودن امیریه سخت بود، اما شکل زندگی و آرامشش خوب بود.

خاطرات من در امیریه پیش از سکونت در اینجا آغاز میشود. من بیستسال پیش استخدام دانشگاه آزاد شدم و برای کمکاستادی به کارگاه مکانیک دانشگاه آزاد در علویه میآمدم. اینجا با دانشجویان زیادی کار کردهام و بهدلیل آغاز مسیر کاری، اینجا حس خوبی به من میدهد.

در علویه یک، صاحب یک کارگاه تراشکاری، آبسردکنی نصب کرده بود. به همین دلیل هم اسم این مسیر، کوچه آبسردکن شد و هنوز برخی اینجا را به همین نام میشناسند. زمانی که خودم را از پایانه اتوبوسرانی اندیشه به کارگاه دانشگاه آزاد میرساندم، وقت تشنگی از این آبسردکن استفاده میکردم.

اصغرآقا روشنی همسایه و رفیق ما در این محله است. ما خیلی از فعالیتهای محلی و پیگیریهای آبادی کوچه و خیابان را با هم انجام دادهایم. در همین مدت سکونت در امیریه همدیگر را شناختهایم، اما انگار سالهای زیادی با هم در ارتباط هستیم.

درختهای توت علویه ۳، هم در روزهای مجردی و هم در دوران متأهلی خاطرات شیرینی را به یادم میآورد. بیستسالی میشود که مشتری توت این درختان در بهار هستم. چه توتی هم دارد! موقع رسیدن توتها هم معمولا چند نفری از اعضای خانواده با ما به اینجا میآیند.

با خیلی از نوجوانان و نونهالان امیریه در ارتباط هستم. در این ۱۰ سال بخشی از وقت من صرف آموزشهای فرهنگی و اجتماعی بچههای محله شده است. برای آنها چند دوره مسابقات ورزشی هم برگزار کردهام که همیشه با استقبالشان همراه بوده است.
* این گزارش پنجشنبه ۲۹ آبانماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۸ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.
