سیداسعد فیض میگوید: حوالی ایستگاه مترو اقبال، جوی آب، وارد یک گودی میشد. میرفتیم آنجا و وقتی ماهیها وارد گودی میشدند، دو طرف ورودی و خروجی جوی آب را میبستیم و ماهیها را میگرفتیم و دانهای ۵ تومان میفروختیم.
رضا عبدی ۸۳ سال عمر دارد، او تجربههای متفاوتی دارد از سفر به هند و آموختن شگردهای تردستی گرفته تا حضور در سالنهای ورزشی برای تشویق قهرمانان کشتی یا حمله انگلیسیها که با قحطی همراه شد.
فاطمه نورپور تعریف میکند: قدیم خیلی از این خانههای مسکونی فعلی، زمین زراعی بوده است و فقط پنج طایفه در آن سکونت داشتند. او از طایفه نورپور است و مانند پدر و پدربزرگش دغدغههای زیادی برای آبادی و رفع مشکلات محل دارد.
عطاریان هنرمند حکاک محله حجاب، ۳ نشان ملی دریافت کرده است. او عضو تیم تدوین استاندارد حکاکی عقیق و مبدع هنر جدید مشبک سنگهای هرکاره مشهد است.
از نظر علیاکبر حبشی، همسایههایشان در کوچه مهر۱۸، طلای ۲۴عیار هستند. میگوید: در مراسم دیگ، اجاق و لوازم مختلف از هم قرض میگیریم و به کمک هم میرویم. در همه اتفاقها کمکحال هم هستیم.
محمدکلالینژاد نهتنها معلمی را دوست نداشت، بلکه این حرفه، جزو مشاغلی بود که در دوران جوانی فکر میکرد هرگز سمتش نمیرود. تعریف میکند: خوابی دیدم که نگاهم را به زندگی تغییر داد و تصمیم گرفتم در روستاها خدمت کنم.
مادر شهیدحسن عباسی میگوید: پای تشت لباس که مینشستم، شروع میکرد که «مادر رضایت میدهی بروم؟ مادر لطفا بگذار من بروم.» یک روز بالاخره گفتم «من و پدرت راضی هستیم، خیالت راحت، تو برو.»