کد خبر: ۱۲۶۱۱
۱۱ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۰
ستون زرد، نشانی یدالله شکسته‌بند بود

ستون زرد، نشانی یدالله شکسته‌بند بود

حمید معصومیان که همه عمرش را در خیابان افسر گذرانده، می‌گوید: به آنها که از همه جای مشهد و روستا‌های دیگر می‌آمدند برای مداوا پیش یدالله شکسته‌بند، می‌گفتیم «بروید تا همین ستون زرده.»

حمید معصومیان یکی از بچه‌محل‌های بالاخیابان است که همه عمر خود را در خیابان افسر گذرانده؛ خیابانی که در حال حاضر از یک سمت به خیابان آیت‌الله واعظ‌زاده و از سمت دیگر به خیابان آیت‌الله بهجت منتهی می‌شود.

پسربچه بازیگوشی که زمانی آسفالت خیابان، زمین چمن بازی‌اش بود، حالا در کسوت خبرنگار ورزشی و مربی تیم‌ملی فوتسال افغانستان، با هم‌محله‌ای‌هایش خوش‌وبش دارد. او تک‌به‌تک خانه‌ها و مغازه‌ها را به یاد دارد و همیشه از معدود‌ساکنان بازمانده خبر می‌گیرد.

با او و خاطراتش در خیابان افسر شرقی هم‌قدم می‌شویم؛ جایی که هر سال، روز چهل‌وهشتم در حیاط باغ‌منزل بزرگ همسایه، آخر بن‌بست افسر، میز و صندلی چیده می‌شد و همه اهالی محل آنجا شله می‌خوردند و در منزل روبه‌رویش، خانه آقای شکرریز، صبح شهادت امام‌رضا(ع) بساط حلیم نذری برپا بود.

 

 

کنار خانه آقای شکرریز، خانه فردی بود به اسم «یدالله شکسته‌بند» که خیلی معروف بود. بعد‌از مدتی آمدند و گفتند کارش غیربهداشتی است و باید تابلویش را جمع کند. از‌آنجا‌که مشتری زیاد داشت، برای نشانی‌دادن بی‌سروصدا به مردم، ستون جلو خانه‌اش را زرد کرد.

مردمی که از همه جای مشهد و روستا‌های دیگر می‌آمدند برای مداوا، از ما بچه‌ها که مشغول بازی بودیم، نشانی می‌پرسیدند و ما هم می‌گفتیم «بروید تا همین ستون زرده.» هنوز رنگ زرد روی ستون هست. داروخانه یدالله هم، بقالی آقای نوروزی بود.

 

با حمید معصومیان در کوچه‌های تودرتوی خیابان افسر قدم زدیم و خاطراتش را مرور کردیمستون زرد ، نشانی یدا... شکسته‌بند بود

کوچه برلیان به خاطر حمامش معروف بود. حمام برلیان آن زمان خیلی بروبیا داشت. بچه که بودیم، پدرم دست من و برادرم را می‌گرفت و می‌آمدیم اینجا. اتاق انتظاری که الان می‌بینید، برای ما در عالم بچگی خیلی بزرگ به نظر می‌رسید. گاز که به خانه‌ها رسید، حمام جمع شد و سی سال است مخروبه شده.

 

با حمید معصومیان در کوچه‌های تودرتوی خیابان افسر قدم زدیم و خاطراتش را مرور کردیمستون زرد ، نشانی یدا... شکسته‌بند بود

پدر شهید حسین شاطری‌فر شیرینی‌فروشی داشت و وقت‌و‌بی‌وقت همراه حسین می‌رفتیم و از پدرش بستنی می‌گرفتیم. آن زمان همه همسایه‌ها یکدیگر را می‌شناختند و در محلات، دزدی نبود. ببینید این دیوار‌ها چقدر کوتاه است. از هر خانه‌ای شاخه‌های چند درخت میوه بیرون زده بود و ما همیشه مشغول خوردن میوه از شاخه‌های درختان بودیم.

 

با حمید معصومیان در کوچه‌های تودرتوی خیابان افسر قدم زدیم و خاطراتش را مرور کردیمستون زرد ، نشانی یدا... شکسته‌بند بود

جواد شیخ‌الاسلامی سر کوچه ما آشپزخانه دارد. هر وقت بیکار می‌شدم، برای سرگرمی می‌رفتم در مغازه جواد‌آقا و کمک می‌کردم، از پاک‌کردن برنج و لپه گرفته تا سیخ‌زدن کباب و جوجه. گاهی هم پشت دخل می‌نشستم و از مشتری پول می‌گرفتم. سر به سر همه می‌گذاشتم و بین کار هم ناخنکی به کباب‌های خوشمزه می‌زدم.

 

با حمید معصومیان در کوچه‌های تودرتوی خیابان افسر قدم زدیم و خاطراتش را مرور کردیمستون زرد ، نشانی یدا... شکسته‌بند بود

کوچه ما اسمش «بهار نو» بود و الان شهید‌گنجی‌فر‌۴ است. سر کوچه، نمایندگی روزنامه‌های «خبر» و «ابرار ورزشی» بود و یکی از دلایلی که من به خبر ورزشی علاقه‌مند شدم، همان‌ها بودند. داخل کوچه هنوز بوی قدیم را می‌دهد. معدود ستون‌های چوبی قدیمی برق در این کوچه دیده می‌شود. درخت انجیر خانه بی‌بی‌طاهره هم با اینکه خودش رفته، هنوز میوه می‌دهد.

 

با حمید معصومیان در کوچه‌های تودرتوی خیابان افسر قدم زدیم و خاطراتش را مرور کردیمستون زرد ، نشانی یدا... شکسته‌بند بود

شهید محمود گنجی‌فر را به اسم فرهاد می‌شناختیمش. چندین درخت بزرگ توت جلو خانه‌شان بود که هنوز چندتایی از آنها باقی مانده است. چند تا درخت عرعر هم داشتیم که ما بچه‌ها جمع می‌شدیم و برگ درخت‌ها را می‌کندیم، می‌کشیدیم به زمین تا آسفالت سبز شود و حس کنیم زمین چمن است. ابراهیم‌آقا، پاکبان محله، خیلی شاکی می‌شد.

 

* این گزارش شنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۰ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44