در طبس قدیم رسم بر این بود سه روز عروس به تخت میشد و زن و دخترها بهاصطلاح میآمدند به «سیل عروسی» یعنی تماشای عروس. عروس را در ایوان خانه روی صندلی مینشاندند و از دور و نزدیک میآمدند به تماشا.
حسن علیدوستحسینآباد از اولین تاکسیرانهای پایینخیابان است، میگوید: آن زمان خیابانهای پایینخیابان هنوز آسفالت نشده بود و مردم کنار پنجراه پایینخیابان میایستادند تا گاریهای اسبی، سوارشان کنند.
علی صفرمقدم میگوید: دیدم عراقیها با نفربر و تانک درحالیکه اسلحه را به سمتمان گرفتهاند، نزدیک میشوند.بلافاصله بعداز بیرون کشیدنمان از گودال، ما را به صف کردند و جوخه مرگ برایمان راه انداختند.
طاهره ارفع در هفدهسالگی در محله فردوسی ازدواج کرد و با مراسمی ساده به خانه بخت رفت. او روز خواستگاری خودش حاضر نبوده است و پدر و مادرش جواب بله را به آقای خواستگار دادهاند!
سروهای نیلوفری نام کتابی است که محمدباقر جهانگیر فیضآبادی، از راویان برجسته دفاع مقدس مشهد برگرفته از روایتهای هممحلیها تألیف کرده است.
محمد لوکیان میگوید: وقتی کار سیمپیچی تمام شد، برای اینکه لاکی که برای عایقبندی استفاده شده بود، زودتر خشک شود، گرمش کردم که همان گرما باعث آتشگرفتن موتور شد.
مغازهداران دروازهقوچان، عموقربان صدایش میکنند. جثه کوچکی دارد و چشمانش هم بسیار ضعیف است. همه دوستش دارند و اگر کمی دیر سرِ کار برسد، نگرانش میشوند.