صندوق خاطرات

ابوالقاسم حاذقی سماور پناهندگان شوری را تعمیر می‌کرد
ابوالقاسم حاذقی از سماورسازان قدیمی است. او از دهه ۱۳۳۰ کارگاهی را در شهر درگز راه می‌اندازد و سماور‌های پناهندگان شوری را تعمیر می‌کند.
خاطره فوتبالی خراشادی‌زاده از هم‌محله‌ای‌های شهیدش
سیدعلی خراشادی‌زاده تعریف می‌کند: آن‌زمان دومغازه بیشتر در کوچه‌مان نبود. یکی مغازه حاج‌صفر موتورساز و دیگری علی‌آقا بقال. همیشه مقابل مغازه حاج‌صفر دروازه فوتبالمان به راه بود. او با بازی ما مشکلی نداشت.
احوال‌پرسی هرروزه همسایه‌های کوچه موعود‌۱۱
طاهره حسن‌آبادی یکی از قدیمی‌ترین ساکنان کوچه موعود است. می‌گوید: درِ خانه‌ام همیشه به روی همسایه‌ها باز است و دوست دارم هر روز به خانه‌ام بیایند. ما حالا مثل یک خانواده‌ایم. باید هر روز احوال همدیگر را بپرسیم.
دی ماه ۵۷ برای جمشید مهدوی‌کوچکسرا خونین بود
گلوله‌ای نصیب جمشید مهدوی‌کوچکسرا شد. می‌گوید: «اشهدم را گفتم و از حال رفتم. من را انداخته بودند در یک ژیان و به بیمارستان شاه‌رضا رسانده بودند. با آخرین رمقی که داشتم، اسمم، راه‌آهن و کوچه به‌آفرین را گفته بودم.»
تجدید خاطرات مدرسه در مغازه لوازم‌التحریر
مغازه لوازم‌التحریر جواد کریمی در حر ۱۶، محل دیدار دانش‌آموزان و معلمان قدیمی محله بعد از ۳۲ سال شده است.
گره‌گشایی از همسایه‌ها در روضه‌های اهالی محله احمدآباد
عصمت کریمی‌ترشیزی می‌گوید: با اینکه دو دهه می‌شود که منازل مسکونی اینجا تبدیل به مراکز پزشکی شده و اکثر همسایه‌ها از اینجا رفته‌اند، همان‌ها که مانده‌اند، هوای یکدیگر را دارند و در سختی و خوشی کنار هم هستند.
مرور خاطرات مهدی نوروز‌زاده در کوچه پس کوچه‌های پاستور
مهدی نوروززاده می‌گوید: مسجد قائم (عج)، قدیمی‌ترین مسجد محله، با دست خیران محلی ساخته شد. اوایل دهه ۷۰ که تازه به اینجا آمده بودیم، در زیرزمین مسجد، ورزش باستانی کار می‌کردم و پسر کوچکم، علیرضا را می‌آوردم تا مرشدی یاد بگیرد.