
تجربه والیبال نشسته در پیادهروهای خیابان کاشف!
جواد دهستانی ۴۳سال پیش در خیابان کاشف محله صاحبالزمان (عج) به دنیا آمد و همینجا بزرگ شده است. تنها پسر خانواده، مغازه لبنیاتفروشی پدر مرحومش، محسن دهستانی، را سر پا نگه داشته است و کار او را ادامه میدهد. پدرش قبلاز انقلاب اسلامی اینجا زمینی خرید و کارش را شروع کرد.
جوادآقا خاطرات بسیاری از محله دارد و روزهایی را به یاد میآورد که درِ خانه همسایهها باز بوده است و عصرها همه دور هم جمع میشدند و گل میگفتند و گل میشنیدند.
باغ حاجاسماعیل که از نبش تربیت۸ شروع میشود و تا تربیت۱۰ ادامه دارد، آن زمان پر از درختان توت بود و هنوز هم چندتایی از آنها مانده است. تابستانها با بچههای محل، از دیوار باغ بالا میرفتیم تا توت بخوریم. خدابیامرز حاجاسماعیل هروقت ما را میدید، دنبالمان میکرد، اما به گرد پاهایمان هم نمیرسید.
آقا شاغلام یکی از قدیمیهای محله، روبهروی مغازه پدر خانه داشت که حالا پایین آن، مغازه خشکشویی شده است. همه، او را عموغلام صدا میکردند. او کبوتر نگه میداشت. یک روز صدای گریهاش را شنیدیم و فهمیدیم دزد کبوترهایش را برده است. پیش او رفتیم و دلداریاش دادیم.
زمان مسابقات جهانی پاراالمپیک۲۰۰۰ سیدنی، تیم والیبال نشسته ایران خوش درخشید. آنقدر بازیها سر شوقمان آورده بود که از بچهها خواستم جلو در خانه جمع شوند. همانجا تیم تشکیل دادیم و در پیادهرو والیبال نشسته بازی کردیم. تجربهای شیرین و فراموشنشدنی بود.
هر سال چهارشنبهسوری همه همسایهها در بوستان علوی جمع میشدند و ما بچهها هم هرچه در خانه داشتیم مثل چوب، کاغذ یا کارتن میآوردیم. بزرگترها آش و آجیل میآوردند و ما هم آتش روشن میکردیم و چهارشنبهسوری خوبی داشتیم.
هرسال بین تیمهای محله مسابقات فوتبال داشتیم. محل برگزاری مسابقات، کوچه روبهروی انتهای بوستان علوی بود که عرض بیشتری دارد. دروازهها فاصله زیادی از خانهها داشت و بچهها حواسشان بود که سروصدا راه نیندازند. ولی یکبار یکی از بچهها توپ را بیهوا محکم شوت کرد و شیشه پنجره یکی از خانهها شکست. از فردای آن روز بساط فوتبال از محله برچیده شد.
* این گزارش شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۷ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.