شب حادثه پدر و دختر در یک ایستگاه برای استراحت ایستاده بودند، اما در شلوغی جمعیت، پدر دخترش را گم کرده بود. به فکرش رسیده بود برای اینکه دخترش را پیدا کند، عکس او را به زائران پیاده نشان بدهد.
پریخانم از دور به عکس شهید که شبیه پسرش بود، نگاه میکرد و زیر لب میگفت «مادرت برایت بمیرد؛ تو که سن و سالی نداری.» آهسته با خودش زمزمه میکرد و در دلتنگی پسرش برای آن شهید عزاداری میکرد.
هاشم تفکری یکی از زرگران قدیمی سیمتری احمدآباد است که که مغازه او به عنوان واحد نمونه صنف طلافروشان نیز معرفی شده است.
شايد براي شما هم جالب باشد كه بدانيد اين مسجد چرا به این نام خوانده میشود. اما مشکل اینجاست که روایات مختلفی در این باره وجود دارد و همه هم از زبان افراد محلي عنوان ميشود.
امير برزگر شاعر اهل نوغان شکل کوچههای بچگیاش را اینطور برای آدم ۶۰ سال بعد توضیح میدهد: درِ خانهها و عرض کوچهها تنگ و باریک ساخته میشد تا در صورت حمله مهاجمان سرعت عبور آنها را کاهش دهد.
مرتضی بختیاری وزیر سابق دادگستری از بچههای قدیم نوغان درباره دوره نوجوانیاش میگوید: با سفارش مرحوم والدم که امام جماعت مسجد علی اکبریها بود، در نانوایی ای که جزو موقافات مسجد بود، کار می کردم.
مغازه کوچک علی اصغری معلم قرآن و اولين خياط محله آبكوه هنوز محلی ثابت برای رفع گرفتاریها و ریشسفیدی، برطرف کردن اختلافات خویشاوندی، تحقیق در امر ازدواج و پاتوق دوستان قدیمی است.