
علی حاجییاری نفر اول جشنواره شعر «بیحروف» شد
مهدي آخرتي| هنوز برف پیری بر سرش ننشسته تا به پشت سرش نگاه کند و حسرتی بخورد، هنوز در باغچه زندگیاش غنچههای نشکفته زیادی هست که او را به تحمل سردی و گرمی تشویق کند، او باغبان لحظههای خودش است تا هرس کند آنچه را هرز است و مراقبت کند آنچه را شکفتنی است.
نه آنقدر شاد است که در چهرهاش پیدا شود نه و آنقدر غمگین که بتوانی در چشمهایش حس کنی، اما رفتاری در او هست که در برخورد اول آدم را جذب میکند؛ احترامی که در صحبت کردن نسبت به بزرگترش دارد، علی حاجی یاری متین و سنجیده حرف میزند.
متولد۱۳۶۹ است و در دانشگاه فنی مشهد مشغول تحصیل در رشته حسابداری است. ۴سالی هست که حرفهای شعر میگوید. از نفرات برگزیده در جشنواره دانشجویی دانشگاههای فنی کشور بوده و در جشنواره شعر «بیحروف» نفر اول شده است.
کار در کنار درس
با این جمله حرفش را شروع میکند: مستقلبودن برایم مهم است به همین دلیل در کنار درسخواندن در یک شرکت پیمانکاری عمرانی کار میکنم تا بتوانم روی پای خودم بایستم. هرچند که پدر و مادرم از همه لحاظ حمایتم میکنند اما من عقیده دارم کار کردن، آماده شدن برای برخورد با مشکلات زندگی است. این جوان پرتلاش بامتانت ادامه میدهد: کار مثل آتشی که کوزه را میپزد، آدم را پخته میکند. من در محیط کارم تجربههای بسیاری به دست آوردهام.
فضای رقابتی خوب
جوان خوشذوق هم منطقهاي ما كه در محله دانشجو مشهد ساكن است شعر را از جلسات اداره ارشاد و حوزه هنری شروع کرده است و از آن جلسات اینطور میگوید: آن سالها جلسه شعر خانمدرتومیان در اداره ارشاد بود که بیشتر شاعران جوان میآمدند و فضای رقابتی خوبی داشت. علاوه بر این جلسه، هم کارگاه شعر حوزه و هم جلسه خود حوزه تاثیر زیادی بر من گذاشت. ادامه میدهد: به دلیل اینکه در این جلسات جوانهای خوش ذوقی بودند و با هم رقابت میکردند، این جلسات انرژی زیادی داشت.
خانواده هنرمند یا اهل مطالعه!
علی حاجییاری میخواهد کمی از خانوادهاش بگوید و با این جمله شروع میکند: آن اوایل که شعر میگفتم خواهرانم خیلی ذوق میکردند و گاهی هم متعجب میشدند. در خانواده ما عمهام داستان کودک مینویسد و مادر و پدرم هم به هنر علاقهمندند.
سرفهای میکند و ادامه میدهد: به نظر من برای اینکه یک بچه به سمت شعر جذب شود باید پدر و مادرش اهل مطالعه باشند و بچه از همان کودکی با کتاب آشنا شود و این تاثیر بیشتری دارد تا اینکه پدر و مادر فقط هنرمند باشند.
در خانواده ما عمهام داستان کودک مینویسد و مادر و پدرم هم به هنر علاقهمندند
با محلهمان قهرم
حرف از خانواده به سمت محله و تاثیرش بر هنرمندان کشیده میشود و شاعر جوان ما از محله میگوید: محیط اطراف بر ذهن هنرمند تاثیرهای زیادی میگذارد و هر چه این محیط هنرمندانهتر و لطیفتر باشد، بهتر است. در خیابان دانشجو که ما زندگی میکنیم یک شب شعر در آموزشوپرورش بود که تعطیل شد!
اخمی میکند و میگوید: حتی نقاشی دیواریهای محلهمان چنگی به دل نمیزند و فضای محله خیلی زیبا نیست. تزیینات در خیابان ما کم است و اصلا بگذارید راحتتان کنم من با محلهمان قهرم!
آفرین به دانشگاه
از آنجا که این بچه محلمان دانشجوست پلی به فضای دانشگاهها میزند و میگوید: راستش در این سالها که من دانشجو بودم فضای هنری دانشگاهها خوب بوده است بهویژه جلسات و جشنوارههای شعری خوبی در دانشگاهها برگزار شده است.
من خودم از طرف دانشگاه فنی به یک جشنواره شعر رفتم و مقام آوردم. انگار دوباره چیزی به یادش آمده: راستی یادم رفت بگویم که دانشگاههای دیگر هم با کمک دوستان شاعر و دانشجو فعالیتهای خوبی دارند، آفرین به دانشجویان، مثلا دانشگاه پیامنور، دانشگاه امامرضا(ع)، دانشگاه فردوسی و مخصوصا دانشگاه آزاد که این روزها فعالیتهای خوبی داشته است.
افسوس به هنر از دست رفته
علی گلههایی هم دارد، حال که سفره دلش باز میشود میگوید: زمانی میگفتند خراسان قدیم، یکی از بزرگترین قطبهای ادبی کشور بوده، وجود بزرگانی مثل فردوسی، انوری، مولانا، ملکالشعرای بهار و شاعران بزرگ معاصر مثل اخوانثالث و عمادخراسانی همه و همه این گفته را ثابت میکند.
آهی از ته دل میکشد و ادامه میدهد: اما امروز متاسفانه با توجه به آفتهایی مثل پایینبودن میزان مطالعه، تلاش کم، اینطور کمکاریها خراسان دیگر آن ابهت قدیم را ندارد، در قدیم میگفتند «برادر جان خراسان است اینجا» و الان باید بگوییم: «برادر جان خراسان نیست اینجا!»
غم نان اگر بگذارد...
درددل شاعرمان زیاد است و حالا کمی بیشتر غم در چهرهاش دیده میشود، علت ناراحتیاش را میگوید: ادبیات دارد به سمت روزهای تاریک میرود، برای اینکه یک شاعر بتواند واقعا به فرهنگ و زبان فارسی کمک کند باید تمام وقتش را برای ادبیات بگذارد و از صبح تا شب به مطالعه و تحقیق بپردازد.
جوان شاعرمان ادامه میدهد: حالا خودتان انصاف بدهید اگر قرار باشد یک شاعر تمام روزش را به مطالعه و تحقیق بپردازد چطور پول در بیاورد؟ چقدر خوب بود که مثل جاهای دیگر دنیا میشد از طریق نویسندگی و شاعری حقوق گرفت. به این میگویند حرفهای شدن ادبیات و مسلما وقتی ادبیات حرفهای شود سطح فرهنگ خیلی بالاتر میرود.
آخرین حرف حاجییاری این است: مردم باید به شاعران اهمیت بیشتری بدهند و این هنرمندان لطیف جامعه را درک کنند، در ضمن یک توصیه ایمنی هم به مردم محله میکنم در روزهای برفی مواظب خودتان باشید که کوچهها یخ بسته است!
*این گزارش پنجشنبه، ۲۸ دی ۹۱ در شماره ۳۹ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.