کد خبر: ۱۳۱۲۹
۲۲ مهر ۱۴۰۴ - ۱۳:۰۰
راننده تاکسی ۵ هزار یورو را به صاحبش برگرداند

راننده تاکسی ۵ هزار یورو را به صاحبش برگرداند

«سید‌محمدمهدی رضایی» راننده تاکسی است که نامش به نیکی ماندگار شد. او کسی است مبلغ ۴ هزار و ۵۰۰ یورو را به صاحبش برگرداند.

چند هزار دنده و چند هزار کیلومتر و چند سال فاصله است میان یک راننده تاکسی با پس‌انداز‌کردن ۴ هزار و ۵۰۰ یورو، خدا می‌داند. ماشین که اسقاطی باشد و مسافر کورسی و تاکسی‌متر هم روشن، دیگر فعل این فاصله دور است و شاید بعید.

شاید هر کسی دست‌کم یک‌بار این آرزو را در سر داشته: «خدایا، میشه یه روزی، یه وقتی، یه جایی، یه کیسه پول بندازی توی دامن‌مون.» این آرزو برای «سید‌محمدمهدی رضایی» به واقعیت پیوست، یک پول قلنبه افتاد توی تاکسی‌اش، اما پول صاحب داشت و یک جور‌هایی امانت بود، هرچند به قول بعضی‌ها می‌شد زد توی گوشش و پیچاند، اما این پول‌ها هرقدر هم چرب و نرم و وسوسه‌برانگیز باشد، از گلوی بعضی‌ها پایین نمی‌رود، مثل نان بربری مانده و بیات شده توی گلو گیر می‌کند.

البته گلوی همه آدم‌ها این‌طور نیست، بعضی‌ها نانوایی را هم قورت می‌دهند و یک آب هم رویش و عین خیال‌شان نیست، اما آدم‌هایی که گلوی‌شان عادت کرده باشد به بلعیدن نان حلال، یک لقمه هم از نانی که سهم سفره دیگری است را نمی‌توانند فرو دهند. این آدم‌ها، اگر بروند روی ترازو، وزن مرام و معرفتشان از وزن خودشان بیشتر است.

شما هم یک کورس میهمان ما باشید در یک تاکسی که راننده‌اش از آن بامرام‌هاست و دنده معرفت چاق می‌کند.

 

روایت راننده تاکسی که بازگرداندن ۵ هزار یورو به صاحبش نامش به نیکی ماند//عکس ندارد

 

-آقای رضایی، مظنه یورو چنده توی بازار؟

اون زمان که من یورو‌ها رو پیدا کردم بیشتر از ۴ هزار تومان بود، الان رو نمی‌دونم، ولی می‌گن ارزون‌تر شده.

 

-ما تا حالا یورو از نزدیک ندیدیم، چه شکلیه؟

والا شبیه همین تراولای ۵۰ هزار تومانی خودمونِ، البته یکم بزرگ‌تر و خوش رنگ و روتر (می‌خندد).

 

-گرفتن ۴ هزار و ۵۰۰ یورو توی دست چه حس و حالی داره؟

اولش که وسوسه‌برانگیز بود، اما وقتی فهمیدم مبلغش چقدر زیاده شب رو هم نتونستم راحت بخوابم و فقط می‌خواستم زودتر تحویلش بدم. البته بعد از اینکه پول‌ها رو به صاحبش برگردوندم و چند روزی کار کردم با خودم گفتم من چقد باید کار کنم تا این مبلغ رو جمع کنم. اما درمجموع نگه‌داشتنش یه عمر عذاب وجدان داشت.

 

-اگه این مبلغ رو برای خودتون نگه‌می‌داشتین چه کار‌هایی می‌تونستین باهاش انجام بدین؟

خونه من پایین شهرِ و فرسودس، اگه این پول مال خودم بود، خونم رو می‌ساختم. شاید هم این پیکان رو تبدیل می‌کردم به یک سمند یا ۴۰۵ خشک و می‌رفتم توی خط فرودگاه کار می‌کردم.

 

-می‌گن از هر دست بدی از همون دست می‌گیری، وقتی از یه دست ۴ هزار و ۵۰۰ یورو دادین، از اون دست چی گیرتون اومد؟

رضایت و شادی قلب آقا امام رضا (ع)، این بهترین هدیه است؛ البته اون بنده خدایی که من پول‌شو برگردوندم، خواست ۲۰۰ هزار تومان به‌عنوان مژدگانی و تشکر به من بده که قبول نکردم و با اصرار زیاد درنهایت ۱۰۰‌هزار تومان قبول کردم.

 

-چرا قبول نمی‌کردین؟

چون من این‌کار رو فقط به‌خاطر امام رضا (ع) انجام دادم، این حرف رو به صاحب پولا هم گفتم؛ اصلا این ماجرا برای من مثل یک معجزه بود.

 

-چه معجزه‌ای؟

بذارید ماجرا رو از اول براتون تعریف کنم. روز بعد از عید فطر بود، توی خیابون خسروی بودم که دو تا جوون دربست گرفتن برای فرودگاه، توی راه تا برسیم به فرودگاه حرفایی می‌زدن، یه مقدار دلخور بودن انگار، می‌گفتن امام رضا (ع) چرا این‌قد زائر داره؟ ما که تا حالا چیزی از آقا ندیدیم و از این‌جور حرفا، خلاصه اونا رو رسوندم به مقصد و برگشتم و دو سه ساعتی توی شهر کار کردم تا اینکه ساعتای ۸ شب بود که یه پسر بچه ۱۰‌ساله رو سوار کردم و رفت عقب ماشین نشست، بعد از چند دقیقه یه بسته رو که از کف ماشین پیدا کرده بود، داد به من.

منم نیگا کردم و دیدم یه بسته کوچیک با ظاهر کاغذیه، توجه نکردم و گذاشتم جلوی ماشین و وقتی مسافرو پیاده کردم با خودم گفتم بذار یه نگاهی به بسته بندازم و خلاصه بعدش دیدم توی بسته ۹ تا ۵۰۰ یورویی، یه کارت ملی و چند تا کارت ویزیتِ. وقتی اون دوتا جوون یادم اومد که به ظاهرشون نمی‌خورد پولدار باشن، با خودم گفتم معلوم نیست تا الان چقدر دلواپس‌شدن، این بود که به شماره‌تلفن‌هایی که روی کارت ویزیت‌ها بود زنگ زدم تا شاید ردی از اونا پیدا کنم، اما هیچ‌کس اونا رو نمی‌شناخت.

 

وقتی مسافرو پیاده کردم با خودم گفتم بذار یه نگاهی به بسته بندازم دیدم توی بسته ۹ تا ۵۰۰ یورویی است

-خب بعدش چی شد، چطوری پولا رو به دست‌شون رسوندین؟

هیچی دیگه روز بعد که دیدم کاری از دستم برنمیاد، داشتم می‌رفتم اداره تاکسی‌رانی که پولا رو تحویل بدم که از اداره به من زنگ زدن و گفتن بسته‌ای توی ماشین جا مونده؟ گفتم آره، گفتن می‌دونی توی بسته چیه؟ گفتم آره، گفتن می‌دونی چقد پولِ؟ گفتم آره. خلاصه به قول خودمون «شَخله» رفتم اداره و پول رو به صاحبش تحویل دادم. وقتی رسیدم دیدم بنده خدا اونجاست و حال خوبی هم نداره، ظاهرا پولا مال خودش هم نبود.

 

-معجزه رو کجای این ماجرا دیدین؟

ببینید، اون جوونا نگاه‌شون به آقا امام رضا (ع) زیاد مثبت نبود و می‌گفتن ما تا حالا چیزی از کرامات آقا ندیدیم، بعد پول رو توی ماشین جا می‌گذارن؛ اونم عقب ماشین که من اصلا ندیدم و متوجه نشدم، اونم بعد از اینکه چند تا مسافر سوار و پیاده‌شدن و هرکدوم از اونا می‌تونست بدون اینکه من متوجه بشم پولا رو برداره، تا اینکه اون پسر بچه پولا رو به من داد، اگه نگاه کنید می‌بینید یک‌سری اتفاق‌ها زنجیروار رخ داده تا پول به صاحبش برگرده، در صورتی که این ماجرا می‌تونست هزار جور دیگه ختم شه، اما با کرم آقا امام رضا (ع) ختم به‌خیر شد و اون جوونا هم وقتی پول رو گرفتن، نگاه‌شون عوض شده بود.

 

-روزی چند ساعت کار می‌کنید؟

۱۰ ساعت

 

-دخلتون چقدر می‌شه؟

۳۰ تا ۵۰ هزار تومان.

 

-چند سال باید کار کنین که بتونین این‌قد پول پس‌انداز کنید؟ اونم از نوع یورو.

حدود ۵۰۰‌هزار تومان در ماه پس‌انداز دارم، اگر با همین نرخ تورم بریم جلو و منم بتونم به‌طور ثابت پس‌انداز کنم، یه چهار پنج سالی باید دنده بزنم.

 

 

-چند سال خدمتین؟

۸ سالی می‌شه، البته ۵‌سال سابقه بیمه دارم، اون سه سال اول رو خودم ماشین نداشتم و روی ماشین کرایه‌ای کار می‌کردم.

 

-راننده تاکسی بودن توی مشهد رو چطور می‌بینین؟

راستش اوایل کار زیاد راضی نبودم، اما بعد از مدتی نگاهم به کار عوض شد، زائر امام رضا (ع) رو به‌عنوان مسافر و این‌کار رو به‌عنوان تجارت در نظر نگرفتم؛ به‌عنوان خدمت به کار نگاه کردم و چه کاری بهتر و شریف‌تر از خدمت به زائر امام‌هشتم (ع). به همکارام هم می‌گم خدمت به زائر آقا نعمتِ و توفیق می‌خواد. اصلا واجب می‌دونم که کسی که گفت حرم، برسونمش، چون داره می‌ره خدمت آقا.

 

-کرایه را به بالا گرد می‌کنین یا پایین؟

معمولا به پایین، اصل رضایتِ مردم و زائر امام رضا (ع) است. البته اگر یک‌بار پیش بیاد که مسافر پول خورد نداشته باشد و من گذشت کنم، ۱۰‌بار مسافر گذشت می‌کنه.

 

-بیشتر اهل چراغین یا بوق؟

بیشتر بوق.

 

-چرا راننده تاکسی‌ها بیشتر اهل بوق زدنن؟

چون چراغ زیاد بزنن باتری‌شون ضعیف می‌شه.

 

-یاتاقان چیه؟

آخ‌آخ، نگو، اگه یاتاقان بزنیم که دیگه روز عذای ماست با این خرج‌ها.

 

-خودتون هم تا حالا یاتاقان زدین؟

(می‌خندد) بله، یاتاقان هم زدم.

 

-چه وقتایی یاتاقان می‌زنین؟

وقتی جریمه می‌شم.

 

-اهل لایی‌کشیدن هم هستین؟

نه، با این پیکان قراضه که نمی‌شه لایی کشید، البته یه لایی برای نزدیک‌شدن به امام رضا (ع) و شاد‌کردن دل ایشون کشیدم.

 

-چطور؟

با رسوندن همین امانتی که توی ماشین جا مونده بود.

 

-شما بیشتر آب‌روغن قاطی می‌کنید یا ماشین‌تون؟

من متولد پنجاه‌و‌نهم و ماشینم ۷۹، این حیوونی چهار ساله آب روغن قاطی نکرده، اما خودم چرا، زیاد قاطی کردم.

 

-یه غذا نام ببرید که «دنده» جزو مواد اولیه‌اش باشه.

آبگوشت دنده!

 

-بهترین یا عجیب‌ترین مسافری که سوار کردین کی بوده؟

یک مسافر داشتم عراقی بود، به اسم «سیدفَراص صعبانی غماصی»، بچه‌ش مریض بود، بردمش مطب دکتر، بعد از دکتر دعوتش کردم خونم و اون هم قبول کرد و اومد، بعد خیلی با هم دوست شدیم. سیدفراص برگشت کشورش، ولی تماس ما قطع نشد و او همیشه اصرار داشت که برم پیشش، یه بار هم طلبیده شدم و رفتم کربلا و نجف و بعدش رفتم خونه همین مسافری که توی مشهد سوارش کرده بودم. خونش ۴۰، ۵۰ کیلومتری نجف بود. سیدفراص بهترین مسافر من در دوران خدمتم بود.

 

-چرا بعضی تاکسی‌ران‌ها تاکسی‌مترشون رو روشن نمی‌کنن؟ از بابابرقی می‌ترسن و می‌خوان صرفه‌جویی کنن یا تنبلی‌شون میاد؟

بیشتر استفاده می‌کنن، اونایی هم که روشن نمی‌کنن یا تاکسی‌مترشون مشکل داره یا هدف رو گم‌کردن، وگرنه تاکسی‌متر ترازوی کار ماست و بدون ترازو هم نمی‌شه کار کرد.

 

-از دستتون به‌جای راهنما استفاده می‌کنید؟

آره، بعضیا پیدا می‌شن که به راهنمازدن توجه نمی‌کنن و واسه همین دستمو می‌برم بیرون تا راه بدن. بعضی وقت‌ها هم که کسی پشت سرم باشه و ناراحت و عصبانی باشه و عجله هم داشته باشه، دستمو از پنجره می‌برم و می‌گم بفرمایید. این روش خیلی خوب جواب می‌ده؛ اصلا طرف آروم می‌شه.

 

-قفل فرمون به‌جز دفاع شخصی کاربرد دیگه‌ای هم داره؟

برای دفاع شخصی هم کاربرد داره. برای ترسوندن آدمایی که مثل بلای آخرالزمانی هستن! خوبه (می‌خندد).

 

-اگه اجازه می‌دادن پشت تاکسی‌تون یه جمله بنویسین، چی می‌نوشتین؟

می‌نوشتم: امام رضا (ع)، این نوکری را بپذیر

 

-اگه می‌خواستین جمله طنز بنویسین چی می‌نوشتین؟

شخله گاز، صف گاز (با خنده).

 

-چه موقع‌هایی بی‌ترمز می‌رین؟

وقتی باید امانتی مثه همین مورد یورویی رو به صاحبش برگردونم.

 

-تاحالا دخلتون رو زدن؟

آره، یه بار یه بنده خدایی رو سوار کردم می‌خواست بره داروخونه، رفت دارو گرفت و برگشت و گفت پول کم دارم، شما اگه دارین قرض بدین، رسیدیم خونه با کرایه باهاتون تصفیه می‌کنم. منم هرچی از صب کار کرده بودم گذاشتم کف دستش اونم رفت و برگشت، وقتی رسوندمش توی محلشون، سر یک کوچه باریک پیاده شد و گفت می‌رم پول میارم، رفت و دیگه برنگشت، بعد که رفتم دنبالش فهمیدم کوچه یه راه در رو داشته.

 

-الان اگه کسی ازتون کمک بخواد بهش کمک می‌کنید؟

آره، اما ازش یه چیزی گرویی می‌گیرم، اگه طرف ریگی به کفشش نباشه بدون اینکه ناراحت بشه یه چیزی گرویی می‌ذاره.

 

- و به‌عنوان سوال آخر؛ نون حلال چه مزه‌ایه؟

مزه که خوبِ، اما بهترین ویژگیش اینه که راحت از گلو پایین میره.

 

*این گزارش در شماره ۱۱۶ شهرآرا محله منطقه ۶ مورخ ۱۷ شهریورماه سال ۱۳۹۳ کار شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44