کد خبر: ۱۱۸۵۲
۲۶ فروردين ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۰
رنگ نارنجی ژیان «عمو ژیانی» هیچ وقت از یاد نمی‌رود

رنگ نارنجی ژیان «عمو ژیانی» هیچ وقت از یاد نمی‌رود

علی‌اکبر جغتایی معروف به عمو ژیانی مدتی است که دیگر درمیان اهالی محله بلال نیست. او در جواب کسانی که می‌گفتند چرا با ژیان کار می‌کنی، می‌گفت که «ژیان مرد است و سبک‌رو، هیچ‌جا آدم را جا نمی‌گذارد.»

زندگی درمحله بلال مشهد و در میان آدم‌هایی که هوای هم را دارند، باعث دلگرمی است. به‌ویژه وقتی عزیزی را از دست داده باشی، آن‌قدر از او یاد می‌کنند که دلت برای ادامه زندگی قرص می‌شود. عمو ژیانی ۶۳ ساله امروز در جمع ما نیست؛ چند ماه است که به دیار باقی شتافته است. 

اما یادش به نیکی بر سر زبان اهالی محله بلال و محله‌های دیگر است. مگر می‌شود رنگ ژیان نارنجی‌اش را از یاد برد؟! از یاد برد که  در جواب کسانی که می‌گفتند چرا با ژیان کار می‌کنی، می‌گفت که «ژیان مرد است و سبک‌رو، هیچ‌جا آدم را جا نمی‌گذارد، چرا عوضش کنم؟!» روحت شاد عمو که همان ژیان حافظ نام تو شد.

بیماری پشت بیماری...

بتول کرابی ۵۸ ساله همسر علی‌اکبر جغتایی یا همان عموژیانی با اینکه ماه‌هاست از فوت همسرش می‌گذرد، در این جمع بار‌ها چشمش خیس اشک می‌شود. او برای جمع ما که در مسجد نشسته‌ایم، با ورق‌زدن صفحات خاطراتش، غم نهفته در سینه‌اش را بازگو می‌کند: «من و همسرم از کودکی با هم بزرگ شدیم؛ مثل دو تا دوست. ما اهل جغتای هستیم.

پدرم نجار بود و علی‌آقا سال‌ها شاگردش بود. آن‌قدر صمیمی بودیم که خواهر و برادرهایم، او را داداش صدا می‌کردند. بعد از سربازی همراه برادرم به تهران رفت و در کارخانه یخچال‌سازی به عنوان سرویس‌کار، با هم کار می‌کردند. بعد هم که من و او با هم ازدواج کردیم.»

به یاد روز‌های گذشته، لبخندی گوشه لبش می‌نشیند و ادامه می‌دهد: «۲۵ سال در تهران زندگی کردیم تا اینکه عمو بیمار و مجبور شد به عوض‌کردن شغلش. به مشهد آمدیم. همسرم ۱۰ سال در کارخانه دباغی برادرم در همت‌آباد کار کرد، اما این‌بار بیماری پوستی به سراغش آمد و از این کار هم باز ماند.

با ژیانش از ۱۷ شهریور لباس می‌خرید و در محله‌های مثل سیس‌آباد و همت‌آباد و قرقی لباس‌ها را قسطی می‌فروخت

سرانجام ژیانی خرید و زندگی ما به‌گونه‌ای دیگر رقم خورد. مردی که سرویس‌کار بامهارتی بود، سردخانه لشکر ۷۷ را ساخته بود و همه مهندس صدایش می‌کردند، شد عمو ژیانی!»

با ژیانش از ۱۷ شهریور لباس می‌خریدخانم کرابی اضافه می‌کند: «با ژیانش از بازار ۱۷ شهریور لباس می‌خرید و در محله‌های بدون مغازه مثل سیس‌آباد و همت‌آباد و قرقی لباس‌ها را قسطی می‌فروخت. همه او را می‌شناختند و رفتارش با مردم خوب بود؛ با بچه‌ها بچه بود و با بزرگ‌ها بزرگ. از شغلش هم رضایت کامل داشت. هرچه در‌می‌آورد دوباره لباس می‌خرید؛ چون به فکر سفارش‌های مردمی بود که هیچ مغازه‌ای دور و بر خانه‌شان نیست.»

همین‌که می‌پرسیم چه نوع لباس‌هایی می‌خرید دوباره خنده به جمع بر‌می‌گردد، چون خانم کرابی لبخندی می‌زند و می‌گوید: «لباس‌های زنانه می‌فروخت. شوخ‌طبع بود و البته مؤمن، مردم هم خیلی با او شوخی می‌کردند.»

اما چرا عمو‌ژیانی، ژیان را انتخاب کرده بود. همسرش که خود نیز مغازه فروش لباس دارد، توضیح می‌دهد: «همیشه می‌گفت ژیان مرد است و سبک‌رو و آدم را هیچ‌وقت جا نمی‌گذارد. تعمیرکار ماشینش هم خودش بود. ژیان اولی‌اش سورمه‌ای رنگ بود و دومی نارنجی. هرچه پسر بزرگم به او می‌گفت که بیا در همین مغازه مامان، کنار او بنشین و لباس بفروش، قبول نمی‌کرد. اصلا تاب نمی‌آورد که یک‌جا بنشیند.»

 

خادم گنبد خشتی

روز‌های خوش رفت‌و‌آمد با ژیان که برای عمو دنیایی دوست‌داشتنی به ارمغان آورده بود، با ورود یک بیماری دیگر تمام می‌شود. یک بیماری که این‌بار راه نفس کشیدنش را می‌بندد؛ سرطان ریه، آن‌هم به دلیل تنفس بیش از حد دود ماشین. شیمی‌درمانی آغاز می‌شود و عمو با وجود این بیماری، تاب نمی‌آورد تنهایی و در خانه ماندن را. پس می‌شود خادم افتخاری زیارتگاه آقا سید‌محمد در گنبد خشتی.

بتول خانم می‌گوید: «من ۱۰ سال است که خادم افتخاری این بقعه متبرک هستم. وقتی که عمو خواست خادم شود، سه‌شنبه‌ها او را با سرویس به گنبد خشتی می‌بردم و یک‌لحظه تنهایش نمی‌گذاشتم. البته همسرم با وجود چهارسال بیماری و شیمی‌درمانی روپا بود و هر روز برای نماز جماعت در مسجد حاضر می‌شد.»

 

رنگ نارنجی ژیان «عمو ژیانی» هیچ وقت از یاد نمی‌رود

 

۲۰ سال اطعام در شب تاسوعا!

در اینجا مسئول هیئت‌امنای مسجد هم به حرف می‌آید و یادآوری می‌کند: «عمو ژیانی هم ۲۰ سال بود که شب تاسوعا به تمام محله شام می‌داد. همیشه هم دست من پول می‌داد و می‌گفت برای بچه‌های کمتر از ۱۰ سال جایزه بخر. او به نماز اعتقاد زیادی داشت و جوان‌ها را تشویق به حضور در مسجد می‌کرد.»

ربانی‌تنها اضافه می‌کند: «وقتی کتاب «راهکار‌های جذب جوانان به مسجد» را که از سوی پایگاه شهید تقوایی مسجد پنج‌تن در حال آماده‌سازی برای چاپ بود، دید، سهم خودش را از هزینه چاپ کتاب داد. درست شب محرم پارسال، مداحی را به خانه او بردیم. زیر کپسول هوا بود که برای ۳۰ دقیقه از زیر کپسول بیرون آمد و سینه زد به‌طوری‌که حالش بد شد. یک ماه بعد هم فوت کرد.»

حرف فوت عمو ژیانی دوباره گریه را می‌کشاند به چشمان داغدار همسرش که خادم مسجد پنج‌تن آل عبا هم هست. می‌گوید: «تمام زندگی ما خاطره بود. از زندگی‌ام راضی بودم و عمو را دوست داشتم.این آخر‌ها به من می‌گفت فقط بیا کنارم بنشین و غذا نپز.»

بعد هم یادآوری می‌کند: «برای مراسم تعزیه‌اش مردم محله سنگ‌تمام گذاشتند و بار‌ها مسجدپر و خالی شد.»

 

*این گزارش یکشنبه، ۵ خرداد ۹۲ در شماره ۵۵ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44