صندوق خاطرات

حال‌وهوای حج تمتع ۱۴۰۳ به روایت حاج مقصود ایرانمنش
بعد از طواف اول، درست در پشت مقام ابراهیم از شدت گرما و ازدحام جمعیت روی زمین افتادم. خیلی سریع برادران بنگلادشی و مصری دور من حلقه زدند. آب روی سر و صورتم ریختند.
می‌گفتند مصلی رونق نمی‌گیرد
محمدحسین امینی تعریف می‌کند: همه دوستان و آشنایان به پدرم می‌گفتند که راه‌انداختن کسب‌و‌کار در این خیابان سوت‌و‌کور فایده‌ای ندارد، او، اما پیش‌بینی می‌کرد که این خیابان یک روز تبدیل به بورس کلی‌فروش‌های مواد غذایی مشهد شود که درست از آب درآمد.
روزگاری در الهیه خبری از آب و برق نبود
زهرا‌خانم تعریف می‌کند: ما در روستا هم برق داشتیم، هم آب و هم گاز لوله‌کشی، اما به اینجا که آمدیم نه آب داشتیم، نه گاز و نه برق. دوباره رفتیم سراغ دبه‌های آب و نفت و چراغ والور.
سرای وزیر نظام، پاتوق کفاش‌های قدیم بود
حاج‌اکبر نعیمی‌پور تعریف می‌کند: وقتی کفش ملی سال ۱۳۴۵ آمد، در کمتر از دوسال بیشتر کارگاه‌ها تعطیل شدند. کفش ملی ده‌بیست شعبه اطراف حرم زد. مجبور شدم دور کفاشی را خط بکشم.
عیددیدنی غدیر بر مزار سید شهید
سید‌عبدالرحیم و عادله، پدر و مادر شهید سید‌مهدی نعمتی هر سال در روز عید غدیر سر صبح بر سر مزارش در بهشت‌رضا (ع) حاضر می‌شوند و مزارش را گل‌باران می‌کنند.
خاطرات قدیمی‌ترین کاسب کوچه حمام باغ
حاج ناصر زارع‌پور مهریزی، با ۴۷سال سابقه، قدیمی‌ترین کاسب کوچه حمام باغ است او از خاطرات گذشته این محله می‌گوید؛ از ۱۳سال شاگردی‌اش برای یادگرفتن نجاری تا مراودات دیروز و امروز اهالی با یکدیگر.
مردم از خوشحالی آمدن اتوبوس گوسفند قربانی کردند
احمد تشدیدی تعریف می‌کند: حدود سال‌۷۶ بود که بعد‌از دوندگی‌های بسیار بالاخره اولین اتوبوس به محله‌مان آمد. مردم خیلی خوشحال بودند؛ چون دیگر قرار نبود مسیر طولانی را در خیابان خاکی پیاده بروند.