سیزدهسالم بیشتر نبود که مرحوم علیاصغر عابدزاده تصمیم گرفت مسجد رضویه را بسازد. من هم شاگرد حاجمرتضی بنّا شدم و کنار او خشت اول مسجد را گذاشتم.
وقتی در سمزقند عروسی یا عزایی بود، همه اهالی وظیفه خود میدانستند که در مراسم حضور یابند. بههمیندلیل غذای عروسی و عزا آبگوشت بود.
شبچلهها آنقدر برف میبارید که همه حیاط خانه سفید میشد. گاهی بچهها شاد و سرخوش برای اینکه ما راحت رفتوآمد کنیم تونل برفی درست میکردند.
۶۶ سال است که محمدعلی توانایی، ثامنی است. همین است که از گوشهگوشه محلات این قسمت شهر، گفتنیهای زیادی دارد.
برخلاف حالا که خودروها برای تعویض پلاک در محله کارخانه قند صف میکشند، در قدیم کامیونها و گاریهای حمل چغندر قند در طول این خیابان به خط بودند.
«تیبیتی» شاید واژه گمنامی برای من و شما باشد، اما خیلی از پدربزرگها و مادربزرگهای ما هنوز هم که میخواهند آدرسی را در حوالی چهارراه میدانبار تا چهارراهابوطالب بدهند، از تیبیتی کمک میگیرند.
بیش از ۵۰ سال است که حاج صفدر احمدی تمام خرج شام شب تاسوعا را یکنفره بهعهده دارد و حتی یک سال هم نشده که هیئت ابوالفضلیها بدون شام بماند.