سالهاست که یکدیگر را میشناسند و همیشه از احوال هم باخبرند؛ حتی حالا که پا به سن گذاشتهاند و بهخاطر کمتوانی دیگر مثل قدیم نمیتوانند مراسم روضه و جلسات قرآن را در خانههایشان برگزار کنند. مسجدالنبی (ص) و مسجد و حسینیه حجتی، محل دیدارشان است؛ مساجدی که سالهای گذشته بههمت همین بانوان همسایه محله احمدآباد رونق بیشتری گرفته است. با اینکه توان گذشته را ندارند، اجازه ندادهاند چراغ روشن روضههایشان در خانه و مسجد خاموش شود.
عصمت کریمیترشیزی بیستسالی میشود که ساکن این خیابان شده است. همسایهها او را به اخلاق خوب و روی خوش، همچنین فعالیتهای اجتماعیاش در محله میشناسند. مثلا در پویش اخیر «ایران همدل» و در حمایت از کودکان غزه باوجود داشتن درد پا و کمر، کاموا خریده و لباس گرم برایشان بافته و به مسئول فرهنگی مسجدالنبی (ص) داده تا به دست آنها برسانند.
او همسایههای محله را همدل و همراه میداند و میگوید: با اینکه دو دهه میشود که منازل مسکونی اینجا تبدیل به مراکز پزشکی شده و اکثر همسایهها از اینجا رفتهاند، همانها که ماندهاند، هوای یکدیگر را دارند و در سختی و خوشی کنار هم هستند.
خود عصمتخانم اول هرماه در خانهاش روضه دارد. با اینکه دیگر مثل قدیم نمیتواند کارهایش را انجام بدهد، همسایهها پای کار هستند و خودشان امور را سروسامان میدهند؛ همسایهها چای میریزند و وسایل پذیرایی را آماده میکنند. روزهای روضه خیالم کاملا راحت است. مزیت روضه این است که همسایهها علاوهبر جویاشدن حال یکدیگر، وقتی از مشکلاتشان میگویند، با کمک هم بهدنبال راهحلی میگردیم.
حوا حسنی یکی دیگر از همسایههای این کوچه است که عصمتخانم او را بهعنوان یکی از بانوان فعال و پای کار مسجد و محله معرفی میکند. هر زمان متوجه میشود که مساجد محله برنامه دارند، زودتر از بقیه خانمهای همسایه، خودش را به مسجد میرساند تا بتواند کارهای اولیه را انجام دهد. همسایهها او را پرتلاش، مسئولیتپذیر و دغدغهمند معرفی میکنند.
خودش میگوید: ۲۵سال پیش که به اینجا آمدیم، بیشتر خانمهای همسایه در خانههایشان روضه یا جلسات قرآن برپا میکردند. با کمک همین خانمها جلسات دوره قرآن را در مسجد راه انداختیم و هنوز هم این جلسات برگزار میشود. همان سالها متوجه شدم که تعدادی از خانمهای همسایه خیاط، گلدوز یا بافنده هستند و از آنها خواستم در مسجدالنبی (ص) کلاسهای هنری برگزار کنند.
به گفته او اکثر خانمهای محله از آن دورهها استقبال کردند و برای برخی موجب درآمدزایی هم شد. هنوز هم این برنامهها پابرجاست. حواخانم از دخترخانمها دعوت میکند که به این کلاسها بیایند.
عصمت کریمی همسایه دیگری است که حواخانم او را معرفی میکند. بیمار است و توان جسمی چندانی ندارد. شصتسال پیش از فردوس به محله احمدآباد آمدند. از همان ابتدای انقلاب، خانمهای محله را پای کار آورد و با همکاری مکتب نرجس به جبههها کمک میکردند. با اینکه دیگر توان گذشته را ندارد، هنوز با کمک همسایهها و دختر بزرگش سه روز اول دهه فاطمیه در خانهشان مجلس عزاداری برپاست.
او میگوید: میخواستم هزینه مراسم را صرف امور خیریه کنم، اما وقتی همسایهها متوجه شدند، پای کار آمدند. آنها از ارادتم به حضرتزهرا (س) خبر دارند و خودشان کارها را با کمک دخترم انجام دادند. خدا خیرشان بدهد، همسایه خوب در سختی و خوشی کنار همسایه میماند.
آنچه عصمتخانم را بین همسایهها زبانزد کرده، صبر بسیارش است. هر که از مشکلاتش میگوید، گوش میدهد و سعی میکند ضمن همدلی او راهنمایی کند. همه او را بهعنوان سنگ صبور محله میشناسند.
* این گزارش شنبه ۸ دیماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۶ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.