کد خبر: ۱۳۴۴۵
۲۷ آبان ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۰
مردم دیگر دلشان هوای جگر و دیزی ندارد

مردم دیگر دلشان هوای جگر و دیزی ندارد

ابراهیم تقوی، صاحب مغازه جگرکی محله سعدآباد، اوایل دهه ۵۰ مغازه‌اش را با دو هزار تومان خرید و حالا ۳۹ سال است که هم محله‌ای‌هایمان و خیلی از مردم این شهر با او و دکانش خاطره دارند.

شیرین دولت‌آبادی| به پیچ خیابان اصلی که می‌رسی چراغ‌های قرمز چشمک زنش دلت را به هوس می‌اندازد، تا راه کج کنی و دلت را صفایی دهی خاطرات هم یادت می‌آید. یک مغازه دو‌متری در چهار‌راه میدان‌بار که انتهایش به ۱۰متر می‌رسید، رویای کودکیمان شده بود، همه هفته پول‌هایمان را جمع می‌کردیم تا برسیم به این‌جا که بوی دنبه روی آتش زغالش آرام و قرارمان را می‌ربود؛ اجاق کوچکش آرامگاه دل و قلوه‌های حیوان بیچاره‌ای بود که گرمایش زبانمان را قلقلک می‌داد و بویش دلمان را می‌برد، گوجه‌های کباب شده روی زغال‌های سرخ حسابی برق می‌زد.

تا پای دیگ جگر‌های رشته شده‌اش می‌رفت جان به لبت می‌رسید؛ سیخ‌ها را که به‌دست می‌گرفت چشم و دلت روشن می‌شد که جگرکی میانسال ما اندک اندک نزدیک دیگ می‌شود، با تبحر جگر‌ها را سیخ می‌کشید. ریحان و گوجه لای نان سنگک داغ، دلبری می‌کردند برای دل و قلوه‌هایی که قرار بود میزبان انسان‌های گرسنه باشند.

این‌جا جگرکی ابراهیم نقوی در محله سعدآباد است که حتما تا‌به‌حال سری به دکان کوچکش زده‌ای، پای صحبتش که بنشینی تا پیش از انقلاب هم می‌برد تو را. خودش هم محله‌ای‌مان نیست، اما مغازه کوچکش ۳۹ سال است که دل به صفای محله ما داده است.

 

قدیمی‌ترین جگرکی محله سعدآباد در منطقه یک، از گرایش مردم به غذا‌های فست‌فود گله‌مند است

 

سفره آدم‌های این روزگار فقط با پیتزا و ساندویچ پر می‌شود

تاریخ دفتر زندگی‌اش به سال ۱۳۳۱ خورشیدی بر می‌گردد، خودش می‌گوید: روز‌های مدرسه را با شیطنت سپری کردم، همه کودکی را با جیب‌هایی پر از قیسی و کشمش در کوچه‌هایی گذرانده‌ام که اشتیاق روز‌های مدرسه را از دلم بیرون می‌کرد. کودکی را بدون رویای جگرکی بودن سپری کرده بود؛ در خاطرش هم نمی‌آمد که روزی جگرکی یک محله شود و دفتر خاطرات یک جماعت را پر کند.

دلش با مردم امروز خیلی جور نیست، می‌گوید: مردم دیگر دلشان هوای جگر و دیزی ندارد همه دنبال غذا‌های روز و رنگ‌و‌وارنگ هستند، سفره آدم‌های این روزگار فقط با پیتزا و ساندویچ پر می‌شود. دلش بد‌جور هوس دیزی و اشکنه‌کشک کرده است، می‌گوید: ما همه عمرمان غذای سنتی خورده‌ایم، اما امان از جوانان امروز که معده‌هایشان را کرده‌اند گورستان غذا‌های به قول خودشان روز دنیا.

حاج نقوی محله ما ادامه می‌دهد: اوایل دهه ۵۰ همین مغازه را با دو هزار تومان خریدم، اما امروز سه سیخ جگر را باید دو هزار تومان بفروشم؛ این است که دیگر هر کسی هم‌سفره مغازه ما نمی‌شود.

چشمانش را به آتش تنور کوچکش می‌دوزد و می‌گوید: بیشتر مشتریانم خانم‌ها و آقایان میان‌سالی هستند که هنوز هم دلشان را به همان غذا‌های سنتی خوش کرده‌اند، اما همسایه‌هایم همیشه مشتری‌های ثابت مغازه‌ام هستند.

 

بیشتر مشتریانم هنوز دلشان را به همان غذا‌های سنتی خوش کرده‌اند

 

کوزه‌گری که از کوزه شکسته آب می‌خورد

حاج ابراهیم که حالا دیگر اجازه خوردن جگر‌های دست‌پخت خودش را هم ندارد، می‌گوید: قبلا خوراک هر روزم جگر بود، اما دیگر دکتر برایم قدغن کرده است، شده‌ام همان کوزه‌گری که از کوزه شکسته آب می‌خورد. حال و حوصله حرف‌زدن را ندارد، شاید دلش از مردمی پر باشد که دیگر روی مهربانی را به‌هم نشان نمی‌دهند، می‌گوید: قدیم همه با هم رفیق بودیم، سفره که پهن می‌شد غریبه و آشنا نمی‌شناختیم همه با هم سر یک سفره می‌نشستیم، اما حالا دیگر آن مهربانی‌ها تمام شد. تکنولوژی، مردم را از هم دور کرده است.‌

می‌گویم دلم می‌خواهد پای جگر سیخ‌کشیدنت بنشینم، لبخندش را حواله‌ام می‌دهد و سیخ به دست به‌سراغ همان دیگ پر از جگر می‌رود، انگار خوب می‌داند که همه خاطرات کودکی را برایم زنده می‌کند و می‌گوید: جگر سیخ کشیدن که کاری ندارد، یک سیخ می‌خواهد و یک دل پر جگر برای کباب کردن.

 

*این گزارش شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۱ در شماره ۲۷ شهرآرامحله منطقه یک منتشر شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44