شاید روی لبان شما هم مثل من لبخند بنشیند، وقتی پا به فروشگاه لوازمالتحریر و کتابفروشی سادهای در محلهای حاشیهای میگذارید و میبینید آنجا سرمنشأ اتفاقات زیبایی در محله بوده است؛ گردهمآوردن معلمان و دانشآموزان قدیمی یکی از کلاسهای مدرسهای قدیمی در شهرک شهیدرجایی بعداز ۳۲ سال.
جواد کریمی، صاحب کتابفروشی سادهای در ابتدای خیابان حر ۱۶ است که وقتی از ردیف ماشینهای تعمیراتی و تعمیرگاههای روغن گرفته حاشیه خیابان حر میگذریم، به آنجا میرسیم. وارد مغازه که میشویم، پشت پیشخوان مغازه ایستاده و مشتریها را راه میاندازد.
او عاشق کارش است و بهسختی باور میکنیم، وقتی میگوید به این دلیل این کار را انتخاب کرده تا بتواند با همه اقشار بهخصوص بچهها درارتباط باشد. ظاهرا کریمی در گذشته ورزش میکرده و به بچهها آموزش هم میداده، اما ازآنجاکه دوست دارد با اقشار مختلفی در ارتباط باشد، مغازه لوازمالتحریر راه انداخته است؛ اگرچه به قول خودش، خاطرات شیرین دوران تحصیل در این امر بیاثر نبوده است؛ «یکی از دلایلی که باعث شد به این شغل روی بیاورم، خاطرات شیرینم از دوران تحصیل است. فضای مدرسه مان را بسیار دوست داشتم و عاشق همکلاسیهایم بودم. شاید باور نکنید، اگر بگویم یکی دیگر از دلایل انتخاب شغلم این بود که شاید بتوانم همکلاسیهای قدیمم را که برای خرید لوازمالتحریر برای فرزندانشان به مغازه میآیند، ببینم.»
کریمی همین که چشمش به ما میافتد، احوالپرسی میکند و یکراست میرود سراغ دفتری که از قبل، دم دست گذاشته و فهرستی را نشانمان میدهد؛ هر روز یک نفر بهعنوان شاگرد قدیمی یا معلم قدیمی همان مدرسه میآید و انتهای فهرست، اسمش افزوده میشود. امضای معلمان قدیمی که سالهای گذشته در مراسم حضور داشتند و همچنین دانشآموزان قدیمی که حالا هرکدامشان، شغلی دارند و به جایی رسیدهاند، نیز در دفتر دیده میشود. جمعکردن دانشآموزان و معلمان قدیمی دور هم، بعداز سهدهه، همان بهانهای است که ما را به کتابفروشی ساده کریمی کشانده است.
ماجرا برمیگردد به آن روزی که کریمی برای شرکت در جلسه اولیا و مربیان به مدرسه پسرش میرود و یکی از همکلاسیهای قدیمی خود را به نام آقای پری میبیند که بهخاطر کمردرد، گوشهای از محوطه مدرسه نشسته است. سراغش میرود به سلام و احوالپرسی که آقای پری، یاد خاطرات قدیمی مدرسه میافتد و صحبتهای بینشان به آنجا میرسد که کاش میشد آن جمع قدیمیِ ۳۰ سال پیش، در کلاس درسیشان دوباره دور هم جمع شوند.
به این فکر میکنند که اگر همکلاسیهای قدیمی را ببینند، چقدر قیافههایشان تغییر کرده است. اصلا معلوم نیست هرکدامشان کجا هستند و به چه کاری مشغولند. همین حرفها و یادآوری خاطرات، کافی بود تا کریمی و پری و البته فردی به اسم فرخزاده، فکرشان را عملی کنند و بهدنبال همکلاسیهای قدیمیشان در مدرسه خاقانی به تکاپو بیفتند.
کتابفروشی کریمی، بهترین مکان برای نشستن و صحبتکردن کریمی و پری است؛ صحبت درباره اینکه چطور میتوانند همکلاسیهای قدیمی را پیدا کنند، چه کسانی میتوانند به آنها کمک کنند، چه راههایی برای برقراری ارتباط وجود دارد و... «گاه ساعتها مینشستیم و درباره این موضوع گفتوگو میکردیم. چند نفر را پیدا کرده بودیم که ازطریق آنها میتوانستیم به برخی دانشآموزان قدیمی برسیم. نشانیهای مختلف، شمارهتلفنهایی که گاه اشتباه بود و گاه جواب نمیدادند و بعضی وقتها هم درست از آب درمیآمد. از آن زمان به بعد، به چهره آدمها بیشتر دقت میکردیم و به این فکر میکردیم که ممکن است یکی از همکلاسیهای قدیمیمان که قیافهاش خیلی تغییر کرده، به مغازه بیاید. همینطور هم میشد؛ برخی از دانشآموزان قدیمی را به همین ترتیب پیدا کردیم. به مغازهمان میآمدند و برای بچههایشان لوازمالتحریر تهیه میکردند.»
از وقتی که کریمی، پری و یکی دیگر از همکلاسیهای قدیمیشان که در اداره آموزشوپرورش ناحیه ۵ مشغول به کار است، بهدنبال پیداکردن همکلاسیهایشان میافتند، اتفاقات زیادی رخ میدهد. هر کدام، با افرادی بهعنوان کانال ارتباطی، درارتباطند و طولی نمیکشد که شبکهای از دانشآموزان برای یافتن همکلاسیهای قدیمی شکل میگیرد. دراینمیان، نشانیهای بسیاری، از محلات مختلف شهر به دستشان میرسد. همچنین نشانیهایی در شهرهای دیگر دریافت میکنند و همین میشود که کریمی و دوستانش، راهی تهران میشوند برای پیداکردن یکی از همکلاسیهای قدیمشان که حالا برای خودش، پزشک متخصصی شده و مسئولیت مهمی در دانشگاه علوم پزشکی به او محول شده است.
تلاشهای کریمی و دوستانش به نتیجه میرسد؛ بهطوریکه در روز معلم سال۹۴ موفق میشوند ۳۲دانشآموز و ۵معلم را به گردهماییشان دعوت کنند؛ اتفاقی که سروصدایی در محله
به پا میکند. خیلی از دانشآموزان قدیمی بعداز سالها برای اولینبار یکدیگر را میبینند. برخی از آنها، از تغییرات همکلاسی و همنیمکتی خود بسیار متعجب هستند و برخی از شدت هیجان و تعجب، اشک در چشمانشان حلقه میزند. حضور معلمان، اما بیشاز هرچیز، توجه همه را به خود جلب میکند. برخی معلمها هنوز اسم دانشآموزانشان را به خاطر دارند و حالا فرصت خوبی است برای اینکه آن شیطنتها را با لبخند و شادی یادآوری کنند. اولین گردهمایی دانشآموزان و معلمان قدیمی، آنقدر خوب و صمیمی برگزار میشود که خاطره آن در ذهن دانشآموزان جدید مدرسه که بخشی از مهمانان این مراسم هستند، میماند.
برگزاری اولین گردهمایی باوجود همه سختیها، انگیزه کریمی و دوستانش را برای برگزاری گردهمایی بعدی، بیشتر و هیجان آنها را افزون میکند. حالا ۳۲دانشآموز قدیمی نیز همراه آنها میشوند تا افراد بیشتری را بیابند. دیگر همه میدانستند اگر نشانی از همکلاسیهای قدیمیشان داشتند، باید به کتابفروشی محل بروند و اسم آن فرد را به فهرست اضافه کنند. نشانیهای جدید، شمارهتلفنهای جدید، چهرههای جدید و همچنین چالشهای جدید برای برگزاری گردهمایی بعدی با قوت بیشتر در سال ۹۵.
گردهمایی دانشآموزان و معلمان قدیم در سال۹۵ با قوت بیشتری برگزار میشود. کریمی و دوستانش بعداز رفتوآمدهای بسیار، تلفنزدنهای فراوان و... موفق میشوند ۴۲دانشآموز از همکلاسیهای قدیمی و ۱۰معلم مدرسه را پیدا کرده و آنها را به مراسم دعوت کنند. مراسم با همان شور و هیجان سال گذشته برگزار شد؛ بهویژه که مبصر کلاس و بابای مدرسه هم حضور داشتند و همین، بهانهای بود برای یادآوری بیشتر خاطرات.
دانشآموزان قدیمی مدرسه دوست دارند این حرکت محلی را به بهترین شکل انجام دهند و هرسال بر کیفیت آن بیفزایند. به همین دلیل، دفتر دیگری در کتابفروشی درنظر گرفته شده و فهرست افراد جدید در آن نوشته میشود. حالا دانشآموزان قدیمی، دوستان صمیمی کریمی شدهاند و به مغازهاش سر میزنند. هر بار هم که میآیند، با اطلاعات جدید و دست پر میآیند.
او و دوستانش قصد دارند گردهمایی بعدی را طوری برگزار کنند که بتوانند رکورد گینس را در این زمینه بشکنند
آنطور که کریمی میگوید، او و دوستانش قصد دارند گردهمایی بعدی را طوری برگزار کنند که بتوانند رکورد گینس را در این زمینه بشکنند. اگرچه آنها هنوز اطلاعات دقیقی ندارند از اینکه چه تعداد از دانشآموزان و معلمان قدیمی را میتوانند بیابند، هدف آنها بهتربرگزارکردن مراسم است. آنها معتقدند برگزاری چنین برنامههایی، تاثیر خوبی در ایجاد تعلق خاطر افراد به محل زندگی شان دارد. آنها میگویند «در شرایطیکه شهرک شهیدرجایی را با معضلات اجتماعی آن میشناسند، ما ثابت میکنیم در همین منطقه، اتفاقات زیبایی رخ میدهد که شاید در دنیا بینظیر باشد.»
یکی از اتفاقات زیبایی که در روند برگزاری گردهمایی دانشآموزان و معلمان قدیمی رخ میدهد، آشنایی با دانشآموزانی است که امروز برای خود به پست و مقامی رسیدهاند؛ از پزشک و وکیل و مهندس گرفته تا افراد نظامی و دارای پستهای امنیتی. کریمی دراینباره میگوید: برخی از همکلاسیها به خاطر همین پستهایشان نتوانستند در مراسم حضور پیدا کنند. این موضوع که همکلاسیهای قدیمی مان حالا به کجا رسیدهاند، برایمان بسیار جالب است.
یادآوری خاطرات، زیباترین اتفاقی بود که در این چند دیدار بینظیر رخ داد؛ بهویژه حضور بابای مدرسه، خاطرات بسیاری را برای دانشآموزان و معلمان زنده کرد. کریمی، بعضی از این خاطرات را برایمان بازگو میکند.
خانه یکی از دوستانمان مقابل مدرسه بود و درخت توتی در حیاط خانهشان داشتند. ما عمدا توپمان را در خانهشان میانداختیم و از بابای مدرسه میخواستیم اجازه بدهد برویم و توپ را بیاوریم. به همین بهانه به خانه دوستمان میرفتیم و تا میتوانستیم، توت میخوردیم.
یکی از همکلاسیهای قدیممان امروز پست مهمی دارد. وقتی برای اولینبار با او تماس گرفتیم، برخورد خوبی نداشت و فکر کرد برایش مزاحمت ایجاد کردهایم، اما وقتی ماجرا را برایش توضیح دادیم، بسیار استقبال کرد و همراهمان شد.
یکی از همکلاسیهای قدیمی برای پیداکردن همکلاسی دیگر به نشانی که در دست داشته میرود و بعداز سالها با هم آشنا میشوند. این آشنایی باعث آشنایی خانوادهها میشود و وصلتی هم بین دو خانواده سر میگیرد.
پیداکردن کار برای یکی از همکلاسیهایمان که بیکار بود، یکی از نتایج خوب این گردهمایی بود. بهواسطه همین آشنایی برایش کاری ردیف شد و خدارا شکر الان مشغول به کار است. به همین دلیل است که نمیخواهیم این برنامه را
متوقف کنیم.
* این گزارش دوشنبه، ۱۲ مهر ۱۳۹۵ در شماره ۲۱۶ شهرآرامحله منطقه ۶ چاپ شده است.