
هنر«خوشبخت» در خدمت هنرمندان
اولین دفعاتی که قلممو به دست میگرفت، روزهایی بود که همراه پدرش میرفت سر نقاشی ساختمان و طرحهای پدر را روی گچبری و طاقچه خانهها تکمیل میکرد.
زمانی که رنگها را در هم میتنید، عشق و استعداد را در وجودش حس میکرد و همه دفترهایش پر از طرح و نقش میشد. طرحهای بعدیاش یادگارهایی بود که در دفتر همرزمانش میکشید؛ آنها دلتنگیشان را با نقاشیهای مهدی، برای مادرشان پست میکردند.
یکی از شانسهای زندگیاش همسایگی با استاد اتحاد، نگارگر برجسته مشهدی، بود که در کوچه جوادیه، چند خانه آن طرفتر از خانه مهدی خوشبخت زندگی میکرد و او توانست دوسالونیم در محضر استاد محمدرضا جوادیان، معروف به اتحاد، شاگردی کند.
اما هنر بهتنهایی برای او کافی نبود و وقتی دید بیشتر هنرمندان با مشکل معیشت روبهرو هستند، بهدنبال اقتصاد هنر رفت و با راهاندازی تعاونی هنرمندان، قدمی برای عرضه آثار هنرمندان مشهدی در سطح کشور و حتی دنیا برداشت.
مهدی خوشبخت، هنرمند قدیمی محله پایینخیابان، در آستانه پنجاهوپنجسالگی، هر روز که از کوچه جوادیه در خیابان طبرسی چشمش به گنبد میافتد، نیت میکند قدمی برای انسانی بردارد.
هر کار میکنی برای زوار امامرضا (ع) بکن
یک سر دارد و هزار سودا. در میان شلوغیهای روزمرهاش که شباهتی به زندگی آرام یک هنرمند ندارد، او را پیدا میکنیم و ساعتی را در میان تابلوهای رنگارنگ، همراهش میشویم. «مگر میشود بچه طبرسی باشی و آرام و قرار داشته باشی؟»
این جمله را میگوید تا صحبت را ببرد سمت طبرسی و کوچه جوادیه؛ جایی که همه عمرش در آن گذشته است؛ کوچهای که در آن پدر دست او را میگرفت و ذکرگویان با هم تا حرم میرفتند.
تعریف میکند: پدرم نقاش ساختمان بود؛ از آن نقاشهای قدیمی که روی طاقچه طرح و نقش میزدند و گل و بلبل روی گچبریها میکشیدند. خیلی هم معتقد بود. هر روز وضو میگرفت و از سر کوچه جوادیه رو به گنبد سلام میداد. گاهی دست من را میگرفت و با هم میرفتیم بالای سر حضرت. در کنار پدر آداب زیارت را یاد گرفتم؛ همانطور که در کنار او اولین جرقههای عشق به هنر در وجودم زده شد.
خاطرات آقامهدی از زائرانی که پدرش دست آنها را میگرفت و به خانه میآورد و پذیراییشان میکرد و بعد هم سالها با آنها رفاقت میکرد، زیاد است. اما میان همه خاطرات، این توصیه پدر را آویزه گوشش کرده است: «هر کار میکنی، برای زوار امامرضا (ع) بکن.»
بعد از سکوتی کوتاه ادامه میدهد: خیلیها فکر میکنند که هنرمندان اعتقادات قوی ندارند، اما من هر روز وضو میگیرم و از خانه بیرون میآیم، مسیری را که پدرم طی میکرد، پیاده تا حرم میروم، رو به گنبد نیت میکنم گرهی از کار کسی باز کنم؛ گاهی با برگزاری نمایشگاهی برای زائران، گاهی با فروش آثار هنرمندان قدیمی و گاهی با نشاندادن مسیر به هنرمندان تازهکار.
با هزارشرط شاگرد «اتحاد» شدم
زمان انقلاب ۹ سال بیشتر نداشته است، اما تانکهایی را که در کوچه جوادیه به سمت مردم حرکت میکردند، به یاد دارد. جنگ را هم به خاطر دارد. چهاردهساله بوده است که با دستکاری شناسنامهاش، میرود جبهه و دوسالونیم از خاطرات نوجوانیاش را در جنوب و غرب رقم میزند. خندهای بزرگ صورت جدیاش را دربرمیگیرد و میگوید:
دفتر خاطرات رزمندهها پر بود از نقاشیهای من. هر کس میخواست برای مادرش نامه بنویسد، میآمد سراغم تا تصویر مادر برایش بکشم. حق داشتند؛ پسرها دلشان برای مادرشان تنگ میشد.
تمامشدن جنگ برای او شروع دورههای نگارگری نزد استاد اتحاد بود. با دفتری پر از گلومرغ میرود سراغ همسایه هنرمندشان، اما استاد بهسختی او را به شاگردی قبول میکند. با هزار شرط و شروط موفق میشود دوسالونیم در کنار استاد محمدرضا جوادیان نگارگری را بیاموزد و بعد از آن هم نزد اکبر زرینمهر دوره آبرنگ را بگذراند.
خوشبخت میگوید: کوچه جوادیه هنرمند زیاد داشت؛ اساتید چیرهدستی که تکرار نخواهند شد.
حمایت از هنرمندان
کوچه جوادیه هنرمند زیاد داشت؛ اساتید چیرهدستی که تکرار نخواهند شد
خوشبخت پس از بیستسال کار هنری و کشیدن تابلوهای ارزشمند، متوجه شد که زندگی هنرمندان در شهری که مردمش با هنر بیگانهاند، بهسختی میگذرد و تصمیم گرفت دکترایش را در رشته اقتصاد هنر بگیرد تا بتواند به هنرمندان کمک کند. از آنجا که به کار گروهی معتقد است، تعاونی راه انداخت تا بتواند آثار فاخر هنری را به دست علاقهمندان به هنر برساند.
میگوید: سه سال پیش با تأسی به آیه «تعاونوا علی البر و التقوی»، تعاونی تأمین نیاز هنرمندان را تأسیس کردم. سراغ هنرمندان قدیمی رفتم و متقاعدشان کردم آثارشان را عرضه کنند. زیرا بسیاری از هنرمندان پیشکسوت معتقدند که مردم باید بهدنبال هنر بیایند. این خواسته در شهری که مردم هنر را نمیشناسند، محقق نمیشود.
برای هنرمندان جوانی که توانایی تهیه مواد اولیه را ندارند، وسایل را تهیه میکنیم تا بتوانند خودشان را در دنیای هنر مطرح کنند. حتی نمایشگاهی برای نوجوانان هنرستانی در حاشیه شهر راه انداختیم و به مسئولانشان گفتیم هر کس استعداد دارد، به ما معرفی کنید تا حمایتش کنیم.
هنر را به مردم بشناسانیم
او که دردکشیده بیمهری به هنر است، امکانی را برای هنرمندان جوان فراهم میکند تا در مراسمهای بزرگ حضور یابند و بین مردم باشند. دهه آخر صفر امسال ۷۶ هنرمند به دعوت تعاونی در خیمه شصتمتری هنرمندان در عرصه میدان شهدا ۴ هزارو ۸۰۰ برگه تذهیب خوشنویسیشده و ۱۳۰۰ طراحی چهره به زائران هدیه دادند.
این توصیه پدر را آویزه گوشش کرده است: هر کار میکنی، برای زوار امامرضا (ع) بکن
خوشبخت میگوید: فراخوان دادیم و به بچهها گفتیم هرکس نذر هنر دارد، بسمالله ۷۶ نگارگر و خوشنویس و تذهیبکار آمدند در غرفه و ۱۰ شب بدون دریافت هیچ هزینهای، در میان زائران بودند.
خوشبخت که در سالهای ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۶ معاون فرهنگی ستاد عتبات عالیات در خیابان طبرسی بوده است، با تأکید میگوید: باید چشم مردم با هنر آشنا شود. در سالهایی که در دانشگاه تدریس میکنم، این نکته را به هنرجویان میگویم که تا میتوانند، هم هنر را به مردم بشناسانند و هم هنرمند را.
بچه کوچه جوادیه دلش برای مردم میتپد
آقامهدی چهار فرزندش را در مسیر هنر راهنمایی و حمایت کرده است، اما تحمیل نه! همسرش هم در کنار او به هنر علاقهمند شده است و روی پارچه نقاشی میکشد.
وحیده پورحسینی پس از سالها زندگی در کنار هنرمندی که دغدغهاش دیگران هستند، میگوید: ما بیشتر از اینکه او را در اتاق کار و کنار بوم و قلمموهایش ببینیم، پای کار دیگرهنرمندان میبینیم.
با مهربانی به همسرش لبخند میزند و ادامه میدهد: البته خیر و برکتش را در زندگی میبینیم. مگر میشود بچه کوچه جوادیه باشی و دلت برای گرهگشایی از کار مردم نتپد؟!
وحیدهخانم امضای بزرگان هنر را بر بوم گوشه اتاق نشان میدهد و میگوید: در پاتوق هنریای که همسرم تشکیل داد، ۲۱ بزرگداشت برای پیشکسوتان هنر استان خراسان برگزار کردیم.
* این گزارش پنجشنبه ۱۳ شهریورماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۴ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.