هم خطاط است و هم نقاش. میگوید در دنیا 2 جا هست که او را از سروصدا و همهمه جامعه دور میکند؛ نشستن روی چهارپایه روبهروی بوم نقاشی و پشت میز تحریر. فائزه عطرآبادی بیستساله و دانشجوی رشته نقاشی در دانشگاه هنر است و بنا به گفته خودش هنر و نقاشی تنها چیزی است که روحش را صیقل میدهد.
هنر در خونش است. در یک خانواده هنرمند به دنیا آمده و گوشش از صدای کشیده شدن نی بر کاغذ در خانه پدربزرگ و خانه پدریاش پر است. او هم با داشتن همین ژن هنرش را از سنین کودکی در میان مدادرنگیها و دفتر نقاشیاش پیدا کرده است . دختر هنرمند محله پایینخیابان برایمان از تابلو رنگهایی بگوید که در هرکدام یک درد و مسئله از زنان جامعه را به تصویر کشیده است.
از شبهایی که برایش قصه میگفتند، میگوید. شبهایی که او فقط چهار یا پنجساله بوده است: «خیلی کوچک بودم؛ چهار یا پنجساله. مادرم میگفت هر شب قبل از خواب که برایم قصه میگفتند، فردا در دفتر نقاشیام شخصیتها و مناظری را که از قصه به یادم مانده بود، به تصویر میکشیدم. اولین نقاشیام را هنوز هم دارم.
یک آپارتمان کشیدهام و ساکنان آن چند بچه دارند. بزرگتر که شدم، نقاشی را برای سرگرمی و بعدها برای آرام شدن میکشیدم. هنر و ذوقم در نقاشی من را به سمت کلاسهای آزاد نقاشی کشاند و تصمیم گرفتم این هنر را به صورت حرفهای دنبال کنم. البته من در دوران تحصیلم رشته علوم انسانی خواندم و دیپلمم علوم انسانی است اما در دانشگاه کنکور هنر شرکت کردم و در رشته نقاشی قبول شدم».
خطاطی را هم دوست دارد و گاهی برای دلش خط هم مینویسد. برایش مهم نیست شعر باشد یا جملهای حکیمانه؛ همین که جملهای به دلش مینشیند، دست به قلم میشود: «پدرم خطاط بود. پدربزرگم هم خطاطی را دوست داشت و سیاهقلم مینوشت. همیشه پدربزرگم را در اتاق کارش در حال نوشتن خط به یاد دارم.
پدرم هم موقع بیکاری خط مینوشت و خط خوبی داشت. همیشه برای ادامه راه هنر مشوقم بود. من اما دلی مینویسم؛ گاهی وقتها که دلم تنگ میشود. بیشتر شعر و بهویژه حافظ را دوست دارم و مینویسم اما هر کلمه یا جملهای که برایم جالب باشد، مینویسم. چندتا از بهترین خطهایم را قاب کردهام.
به عقیده من هنر و ادبیات یک زوج جدانشدنی هستند و قابل تفکیک نیستند. من در دوران تحصیل همیشه ایدههایم برای نقاشی را در کلاس ادبیات میگرفتم
نستعلیق مینویسم و با خودکار و قلم هم کار میکنم. همه اینها برای زمانی است که وقت دارم، الان تمرکزم روی نقاشی است و نقاشی هنری است که دوست دارم. گاهی وقتها هم تحریر مینویسم. کارهای استاد کلهر را خیلی دوست دارم و دنبال میکنم. خیلیها به من میگویند اشعاری را که مینویسم، میتوانم نقاشی کنم اما من این 2 هنر را 2 دنیای مختلف میدانم و هرکدام را در دنیای خودشان دنبال میکنم.
من خط را بیشتر در تابستانها انجام میدهم. به نظرم تابستان جان میدهد برای خطاطی. در مدرسه هم چندبار در مسابقات شهری و استانی مقام آوردهام و مدرکم را در خوشنویسی از انجمن خوشنویسان ایران گرفتهام».
خیلی کم از خانه بیرون میآید اما وقتی هم بیرون میآید، رفتار مردم در جامعه با یکدیگر یا در برابر مسائل پیرامون، منبع الهام او برای نقاشی روی بوم میشود. در اینباره توضیح میدهد: «رفتار مردم همیشه منبع الهام من برای نقاشی بوده است. مردم واکنشهای طبیعی در برابر مسائل دارند که میتوان آنها را به زیبایی روی بوم آورد. امروزه خیلی از مردم سبک اکسپرسیونیسم را دنبال میکنند و حتی نقاشان زیادی این سبک را در نقاشی خود به کار میبرند اما به نظر من فقط پاشیدن رنگ روی بوم مهم نیست؛ باید رنگ را با هدف بیان موضوع و یا نشان دادن یک مشکل برای حل آن از طرف مسئولان روی بوم پاشید».
عطرآبادی دختر نقاش محله پایینخیابان معتقد است که مقام و حقوق زن در جامعه امروزی بسیار نادیده گرفته میشود و همین نادیده گرفته شدن، موضوع بیشتر نقاشیهای اوست: «من همیشه معتقدم که زنان در جامعه بسیار مظلوم واقع شدهاند. شاید خیلی شعاری باشد اما به نظرم هرچقدر که به این موضوع پرداخته شود، کم است.
زجر و دردی که زنان در جامعه برای نادیده گرفته شدن حقوقشان میکشند، بسیار غمانگیز است و من برای پیدا کردن سوژههای نقاشیهایم اول زنان را در نظر میگیرم. زنان چندان حق اعتراض ندارند و در برابر زورگوییها بسیار مطیع هستند. زن در ایران هیچوقت روی بوم نبوده و مشکلاتش به تصویر کشیده نشده است. من همیشه در پیادهرویهایم در کوچه و خیابان به زنان نگاه میکنم که چطور از حق خود میگذرند و در برابر فشارها و مشکلات همیشه سکوت میکنند.
آرامش زنان همیشه برایم جالب بوده و همین موضوع خیلی وقتها موضوع نقاشیام میشود. در کنار زنان، کودکان کار و مسائل و مشکلاتی که این کودکان در جامعه با آن دست و پنجه نرم میکنند، از دیگر موضوعات نقاشیهای من است. از کودکان نیز سوءاستفاده میشود و آنها نمیتوانند از حقوق خود دفاع کنند».