دنیا را از هر پنجرهای که نگاه کنی، زیباست. فصلها هر کدام یک پنجرهاند و خالق فصلها پروردگار بیهمتا، بیشک نقاشی چیرهدست است. هرطرف را که نگاه میکنیم، رنگها و شکلها هر کدام دنیایی برای خود دارند.
حرف از هنرمندی و دنیای نقاشی است. در همین شهر و در آخر خیابانی که به کوچهای به نام عقیق در بولوار خیام میرسد، دختر نقاش کوچکی زندگی میکند که دیوار اتاقش تا سقف پر از برگههای نقاشی است.
فصلها برای او در نقاشیها خلاصه نمیشوند. باران وقتی میبارد و رنگینکمان، گلها و پرندهها همه و همه هرکدام برای سوسن وفایی یک پنجره برای دیدن خداست. با اینکه هشتسال بیشتر ندارد، وقتی صحبت از نقاشی میشود، با هیجان کودکانهای میخواهد درباره نقاشیهایش توضیح بدهد.
تکنیکهای بهکاررفته در کارش را هرچه که باید درباره آن اثر هنری گفته شود، مثل یک استاد به زبان میآورد. گفتگوی کوتاه ما را با این هممحلهای کوچک و هنرمند بخوانید.
سوسن جان میخواهیم بیشتر درباره خودت و موفقیتت برای ما صحبت کنی.
من هشت ساله هستم و دانشآموز مدرسه شهید پایدار. امسال در جشنواره رضوی و در رشته نقاشی در مرحله کشوری نفر اول شدم.
از تکنیکهایی که در آن مهارت داری و سوژهای که درباره آن در جشنواره، نقاشی کردی و مقام اول کشوری را به دست آوردی، برای ما بگو.
من همه تکنیکهای گواش، آبرنگ، مداد شمعی، مدادرنگی را بلدم. موضوع نقاشیام در جشنواره هم، حرم امام رضا (ع) و خانمهایی بودند که درحال راز و نیاز و زیارت بودند.
راستی چه چیزی باعث شد که به دنیای نقاشی روی بیاوری و چه مدتی است که جدی در این رشته کار میکنی؟
از بچگی نقاشیکردن را دوست داشتم؛ از پنجسالگی نقاشی را بهصورت جدی شروع کردم و یک سال است که بهصورت تخصصی زیرنظر مربیام خانم حضیره در کانون پرورشی مرکز ۴ کار میکنم.
میگویند نقاشها چشمهای تیزی دارند. معمولا در محله زندگیات چه چیزهایی را دوست داری که سوژه نقاشیات قرار بدهی؟
خانه ما در نزدیکی پارک است. مردمی که ورزش میکنند، خیابانها، فصلهایی که هرکدام پر از حرف است و هزار رنگ دارد، برای من همیشه سوژه نقاشی میشوند.
در خانواده شما چقدر به هنر اهمیت میدهند؟
(میخندد...) پدرم نقاشی را دوست دارد، مادرم عاشق کارهای هنری است، فرهاد برادر بزرگترم که کلاس ششم است هم اهل نقاشی است و به کلاس میرود. من، اما علاوهبر نقاشی یک دفتر پر از داستان دارم که همه را خودم نوشتهام.
داستاننویسی را از کی شروع کردی؟
وقتی به مهد کودک میرفتم، از شنیدن داستان لذت میبردم. وقتی باسواد شدم، معلممان هم به ما بهجای مشق میگفت که داستان بنویسیم. همین باعث شد که داستاننویسیام خوب شود.
این چندمین موفقیت تو در مسابقات هنری است؟ چه احساسی از برگزیدهشدن داشتی؟
این اولینبار بود که در مسابقات کشوری نقاشی شرکت کردم. وقتی این خبر را دوست مادرم به مادرم و مادرم به من داد، از خوشحالی چند بار به هوا پریدم. از خدا تشکر کردم که در مسابقه نقاشی امام رضا (ع) اول شدم.
خبر را که مادرم داد، از خوشحالی چندبار به هوا پریدم. از خدا تشکر کردم در مسابقه نقاشی امام رضا (ع) اول شدم
از آرزویت برای ما بگو.
آرزو دارم آدم خوب و معروفی بشوم، زودتر بزرگ شوم و در کلاسهایی که بچههای بزرگتر میتوانند شرکت کنند، شرکت کنم.
چه کلاسهایی را بچههای بزرگتر شرکت میکنند که شما نمیتوانی شرکت کنی و برایت آرزو شده است؟
مثلا کلاس انیمیشن.
الان که مدرسهها باز شده است، باز هم به تمرینات نقاشیات ادامه میدهی؟
بله، من هر روز یک نقاشی میکشم و هر روز طراحیام را قویتر میکنم.
چه صحبتی برای علاقهمندان به نقاشی داری؟
به همه بچههای علاقهمند به نقاشی میگویم مهم نیست که مدادرنگی نداشته باشید. با یک مداد و کاغذ هم میتوان طراحی کرد و کمکم یاد گرفت. وقتی نقاشی را یاد گرفتید، خیلی بهتر میتوانید دنیا را ببینید و همه چیزش را بکشید و ماندگار کنید. با نقاشی، همه خاطرهها و منظرهها میماند و از بین نمیرود.
* این گزارش شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴ در شماره ۱۶۸ شهرآرا محله منطقه یک چاپ شده است.