علیآقا از جوی خیلی معروفی به نام «نهر گناباد» یاد میکند و میگوید: جوی گناباد از دامنه هزارمسجد، بین مشهد و چناران، سرچشمه میگرفت و از ضلع شرقی پارک ملت رد میشد و به باغ ملکآباد میرسید.
یک شب که اتفاقا برای هزینه عمل دخترم به پول احتیاج داشتم، گوشیام زنگ خورد. مخاطب اینطور خودش را معرفی کرد «من همان نامردی هستم که شب دامادی فرار کردم.L
پنجششسال بیشتر نداشتم که یک روز پدرم با یک جعبه چوبی بزرگ به خانه آمد. ما بچهها و مادرم گوشه حیاط هاجوواج ایستاده بودیم و چشممان مسخ چیز ناشناختهای بود که بابا با خودش آورده بود.
شهریور سال۱۳۸۵ اسم دورهمیشان را گذاشتند «همسنگران پدران آسمانی». از آن سال به بعد در روز ولادت امامحسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع)، جانبازان محله سرافرازان دور هم جمع میشوند و از خاطرات دفاع مقدس میگویند.
خانواده محسن از کاشمر به خواستگاری آمدند. چون از راه دور آمده بودند، دو شب در خانه ما ماندند. حالا که فکر میکنم خیلی عجیب است که داماد شب خواستگاری به خانهاش برنگردد و با اقوامش در منزل عروس بماند.
سال1342 در روستای پهلوانپرور گوارشک، خاطرهای رقم خورد که تا امروز زنده است و دهانبهدهان بین مردم میچرخد. بازماندگانی که این روز را به خاطر دارند، هنوز با شور و اشتیاق خاصی از آن صحبت میکنند. در این سال، روستای گوارشک که در بیستوچهارکیلومتری مشهد قرار دارد، میزبان جهانپهلوان غلامرضا تختی بود. در این روز، حدود 2 تا 3هزار نفر به دیدار تختی آمدند و آنقدر گاو و گوسفند و شتر جلو پایش کشتند که خود پهلوان از مردم خواست دیگر برایش خون نکنند.
یکبار به عنوان نیروی گارد شاهنشاهی انتخاب شدم تا برای گذراندن دورهها بروم، ولی نماینده هنگامی که متوجه بینایی کم چشم چپم شد، من را کنار گذاشت.48روز به همین شکل میگذرد و دوستانش هر کدام برای گذراندن دوره آموزشی او را ترک میکنند. حالا تعداد کمتری از داوطلبان باقیمانده بودند. روزی فرمانده پادگان به محوطه خوابگاهی آنها میآید و میگوید که نیروهای سرباز امسال تکمیل شدهاند و باید به شهرهایشان بازگردند.