سمیه صادقی از مرحوم پدرش میگوید: از خود او شنیدم در کمپ اسرای عراقی یک کیسه طلا جمع کرده و همه را تحویل تهران داده بود. همیشه مراقب بود که مقرری سربازان سر موعد پرداخت شود.
قاسم فارسی میگوید: مردم قدیم معتقد بودند وقتی وسیلهای بهعنوان عقل عروس از خانه پدری او برداشته میشود، فکر و ذهن عروس از آنجا بریده میشود.
حسن عطائی یکی از ویژگیهای خوب همسایههایش را محبت و پایکار بودن در برگزاری مراسم مذهبی میداند: اهالی هر کمکی از دستشان برآید، دریغ نمیکنند. دهه محرم هرکدام از همسایهها گوشهای از کار را میگیرند.
قدیمیهای محله چهاربرج میگویند مسجد حضرت ابوالفضلالعباس(ع) در کنار یک نهر آب و یک درخت ساخته شد.
غلامحسین سلامی تعریف میکند: آقای شهرتی همسایهمان و خانهاش نزدیک مدرسه بهادرزاده بود. او همراه همسرش ساندویچ خانگی و آلاسکا درست میکردند و به بچهها میفروختند.
جواد کریمیان هر مناسبتی رخ میدهد، بیتفاوت نمیماند و بنر بزرگی را روی سردر مغازهاش نصب میکند تا به همه یادآوری کند در دنیای اطرافشان چه میگذرد. از شهادت رئیس جمهور تا ماجرای ترور اسماعیل هنیه.
سید محمدهادی رییس السادات میگوید: اسارت برای من نعمت بود، شاید سختی داشت، اما سختیهایش هم برایم شیرین بود. سراسر آن، درس اسلامشناسی، دشمنشناسی، دوستشناسی و شهیدشناسی بود.