
دورتادور اتاقش پر است از خاطرات سفرهای دور و نزدیک. از هر سفری یک یادگار در گوشهای آویخته است تا یادش باشد هربار که کولهاش را بسته و خود را به دل طبیعت سپرده است، چه درسی گرفته و به روح خود چه چیزی افزوده است.
فریبا شکیبا، بانوی پنجاهوچهارساله اهل قوچان که از دهسالگی در کوچه جوادیه محله پایینخیابان ساکن شده، سالهاست هر بار که از سفر برمیگردد، زیر درختان حیاط خانه قدیمیشان مینشیند، قلم به دست میگیرد و خاطرات سفرهای بیشمارش را مینویسد.
مطالعه حرف اول را در زندگی او میزند. برای او که خودش نویسنده و رواندرمانگر است و داستان زندگی مراجعانش را در مجله موفقیت مینویسد، طبیعت بهترین معلم و درمانگر بوده است.
چند ساعتی حال خوش حضور در اتاقی را که پر از داستانهای زیباست، با او شریک میشویم.
علاقه اش به مطالعه از پدرش به او رسیده است. وقتی میدید معانی قرآن را با چه دقتی مطالعه میکند، او هم کتاب به دست میگرفت و ذهنش را در میان صفحات به پرواز درمی آورد. در همه مقاطع تحصیل جزو بچه درس خوانها بود، اما خیلی وقتها بین درس خواندن هایش رمانهای روسی میخواند و غرق داستانهای داستایوفسکی میشد.
از آن روزها تعریف میکند: در دبیرستان رشته ریاضی خواندم و دانشگاه هم رشته مهندسی برق. اما با اینکه به کارهای فنی علاقه داشتم، دیدم روحیهام به سمت دیگری کشش دارد و کارشناسی را در رشته مترجمی زبان انگلیسی تمام کردم. بعدتر علاقهام به نوشتن بازهم مرا به شاخه دیگری کشاند و دورههای خبرنگاری را گذراندم. در همه این مدت کتاب خواندن کار شبانهروزم بود. در نشریات و روزنامههای مختلف مینوشتم؛ بیشتر در بخش خانواده و مسائل اجتماعی.
برای شهرآرا، همشهری، خراسان، سیاست روز و نگارستان مطلب مینوشت، اما پس از مدتی به فکر افتاد که خودش روان شناسی بخواند تا بتواند مقالات و گزارشهای تخصصی و پروپیمان تری بنویسد. دوره کارشناسی ارشدش را در دانشگاه فردوسی مشهد در رشته روان شناسی گذراند و با اینکه معدل الف بود و میتوانست بدون کنکور وارد دوره دکتری شود، تحصیلش را ادامه نداد.
در کتاب «پشت هر رنج یک اشتباه وجود دارد» گفتهام نقش عقلانیت در زندگی چقدر است و شادی و نشاط کجای زندگی قرار دارد
شکیبا که به دنبال کار در مجلههای مطرح کشوری بود و با دست پر رفته بود سراغ مجله موفقیت، میگوید: احساس کردم در دانشگاه چیز جدیدی به اطلاعاتم اضافه نمیشود. رفتم پیش دکتر حلت و مطالبم را بردم و هفته بعد دیدم که مطلبم چاپ شد. پس از مدتی به فکر افتادم که خودم کتاب بنویسم. اولین کتابم را سال ۱۳۸۶ نوشتم، به اسم «پشت هر رنج یک اشتباه وجود دارد». در این کتاب گفتهام نقش عقلانیت در زندگی چقدر است و شادی و نشاط کجای زندگی قرار دارد.
صحبتهای فریبا میرود به سمتی که با مراجعانش در دفتر مشاوره حرف میزند؛ از مشکلاتی که افراد جامعه با آن روبه رو هستند و راهکارهایی که باید به صورت پیشگیرانه در نظر گرفته شود. یکی از کارهایی که او انجام میدهد، نقل داستان زندگی مراجعانش با راهکارهای کارشناسانه است که در بخش اتاق مشاوره مجله موفقیت مینویسد.
او ادامه میدهد: دفتر مشاوره دارم، ولی ترجیح میدهم بیشتر بنویسم تا اینکه مراجعه کننده ببینم. دومین کتابم درباره عشق حقیقی و کاذب است. اسم کتاب «به حرف دلت گوش نکن» است. سومین کتاب هم که در دست چاپ است و انتشارات ذهن آویز آن را چاپ میکند، «از آدمهای خیلی مؤدب بترسید» است.
شکیبا در این کتاب توضیح میدهد که اختلالهای شخصیتی چطور نمود بیرونی متفاوتی دارند.
نقطه مقابل آرامش او در زمان مطالعه، سفرهای بی شمارش است. به جز سفرهای خارجی، به بیشتر شهرها و روستاهای ایران چندین بار سفر کرده است. اما داستان اولین سفرش برمی گردد به دوران دبستان.
خیلیها به من میگفتند پول هایت را پس انداز کن، اما این کار را نکردم و همیشه در سفر بودهام
با لحنی شیرین که معلوم است یاد شیطنتهای دوران کودکی اش افتاده است، تعریف میکند: اولین بار از دبستان شروع شد. یک روز به هم کلاسی هایم گفتم بچه ها، از خانه خوراکی بردارید تا بعد از مدرسه برویم اردو. همگی رفتیم جنگل. خداراشکر به خیر گذشت، ولی خانوادهها خیلی نگران شده بودند.
هرجایی از زندگی که نیاز به حمایت داشته است، پدرش نقش پررنگی داشته و فریبا با اتکا به او رؤیاهایش را دنبال کرده است. از اولین سفرهایش به دور ایران تعریف میکند: در دوره دانشجویی سفرهایم را شروع کردم. هر روز در یک شهر گشت وگذار میکردم و با اتوبوس شبانه میرفتم به شهری دیگر که نگران جای خواب و امنیت هم نباشم. در همان دوران دانشجویی رشته کوهنوردی را شروع کردم و سال ۱۳۸۲ رفتم دماوند.
سال هاست که فریبا قلهها را یکی پس از دیگری فتح میکند. سه بار به دماوند رفته و به سبلان و علم کوه هم سلام داده است. دوچرخه سواری و ورزش مداوم، سبک زندگی اوست و چندسالی میشود که سفرهای طولانی به دل طبیعت را هم در زندگی خود جای داده است؛ سفرهایی که از هرکدام خاطره کوچکی برداشته و در اتاقش به یادگار نگه داشته است.
درباره نوع رفتار مردم با بانوان ورزشکار میگوید: من سفرهای خارجی هم رفتهام، اما معتقدم ایران خودمان این قدر جذاب و دیدنی است که به هر نقطهای از آن سفر کنیم، باز زیباییهای جدید میبینیم.
در کنار این زیبایی ها، مهمان نوازی مردم ایران ستودنی است؛ به خصوص نوع رفتار محترمانه شان با بانوان دوچرخه سوار. خیلیها به من میگفتند پول هایت را پس انداز کن، اما این کار را نکردم و همیشه در سفر بودهام. چون سفر را برای آموختن میروم، بزرگترین معلم و درمانگر من طبیعت و کوه بوده است.
فریبا خودش را در سفر شناخته و متوجه شده است که در رویارویی با مشکلات تا چه حد توانمند است. میگوید: بهترین دوستانم را هم در کوه پیدا کردهام.
* این گزارش پنجشنبه ۱۱ اردیبهشتماه ۱۴۰۴ در شماره ۵۸۹ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.