«محمدامین دیانی» میگوید: گاهی سکینه (س) میشدم و گاهی شمر. چنان در نقشی که ایفا میکردم، غرق بودم که متوجه نبودم اطرافیانم مرا زیرنظر دارند.
اسماعیل امکانیمقدم، عمری را به آهنگری گذراند، اما آنچه او را سخت کرده بود، آهن و آهنگری نبود؛ بیکسی و تنهایی بود. آهن، تنها سهم او از زندگی بود. دستهای گرم او از هر ورق آهن سرد چیزی میساخت.
علی آشام از اولین تنورسازان مشهدی است که پیشترها آرزوها و رؤیاهایی برای شغلش داشت. حالا اما کارگاهش دارد نفسهای آخر را میکشد.
بستنیفروش چهارراه بهار وقتی کسی پول ندارد، از جیب خود مایه میگذارد و به او بستنی رایگان میدهد به این شرط که بعد پول را بیاورد.
با افزایش تمایل مردم به خرید لباسهای حاضری، چرخ زندگی ۴۰ خیاط کت و شلوار دوز خیابان گلستان کمتر میچرخد، اما کماکان خوشپوشی طرفداران خودش را دارد.
عموم سکنه محله بهشت مشهد را فرماندهان نیروی انتظامی، روئسای ادارت دولتی و در مجموع قشر اداریِ شهر تشکیل میدادند.
سال ۱۳۳۵ یا ۱۳۳۷ بود که دیگر اجازۀ دفن در این آرامستان را ندادند، اما تا چندین سال بهطور مخفیانه و شبانه در اینجا مردم میتها را دفن میکردند.