
شیفتگی ۴۰ ساله پهلوان سعیدی به کشتی و دیزی!
حاجمحمد سعیدی را بیشتر مشهدیها، کشتیگیران فرنگی و آزاد، فوتبالیستها، بازیگران و خلاصه چهرههای معروف و مشهور ایران و خارج از کشور با دیزیاش میشناسند. دیزیفروشیِ سعیدی، اگر نگوییم همیشه، هفتههای زیادی از سال پُر از چهرههایی است که کسبه همسایه از دیدن آنها خوشحال میشوند، اما حاجمحمدآقا که با افتخار میزبان تیم ملی کشتی فرنگی و آزاد است.
او دستی در ورزش دارد و جزو باسابقههای ورزش باستانی مشهد است؛ کسی که حاجحسین کریمی، از پیشکسوتان باشگاه شهدا، دربارهاش میگوید: مشهورترین ورزشکاران بهخاطر اخلاق و کسب سالمش، پیش حاجمحمد میآیند.
او راستگو، مردمی، کارراهانداز و خدمتگزار ورزش است و اگر مانعش نشوم، شبها، صدتا شنا میرود و مصداق این ضربالمثلِ تغییریافته است که «هر که از پول بگذرد، خندان بود!» پای حرفهای محمد سعیدی، مینشینیم تا درباره کسی که همه میگویند: «نمیگذارد باشگاه شهدا به زمین بخورد»، بیشتر بدانیم.
داییام باستانیکار بود که...
سال ۱۳۵۳ بود و من مدرک دیپلمم را گرفته بودم که داییام مرا با ورزش باستانی آشنا کرد. او در این رشته ورزشی، کسوت داشت، اما مثل سایر ورزشکاران باستانی که بعدها با آنها آشنا شدم، شخصی کار نمیکرد.
بهدلیل شغلش در نیروی هوایی، در پادگان ورزش میکرد و اینطور بود که جدابافته از سایرین بود. من از فرم و شکل بدن داییام که ورزشکاری و قوی بود، خوشم میآمد و همین علاقه سبب شد که پایم به زورخانه باز شود. شبها به باشگاه توس سابق که اکنون به نام باشگاه شهداست، میرفتم و نمایش زیبای ورزشکاران را تماشا میکردم.
قوانین سخت نظام را دوست نداشتم
بعد از پایان تحصیلات متوسطه برای ادامه تحصیل، در آموزشگاه افسری آزمون دادم و پس از گذراندن دو سال دوره آموزشی، در آنجا مشغول تحصیل شدم، اما هنوز چند واحد درسی ازجمله حقوق را نخوانده بودم که درس را رها کردم و شاگرد پدرم شدم. من اگر در شهربانی شاغل میشدم، ۱۵ سال پیش بازنشسته شده بودم، ولی نظام با روحیهام سازگار نبود و نمیتوانستم قوانین سخت آنجا را بپذیرم.
شغل پدرم را دنبال کردم
ما چهار برادر هستیم که من دومی هستم. از بین برادرها من شغل پدرم را که پخت دیزی بود، ادامه دادم. آن سالها که جوان بودم، ساعت ۶ صبح به باشگاه میرفتم و باستانیکاران را تماشا میکردم. کمی که گذشت، رویهام را تغییر دادم و شبها به باشگاه میرفتم.
وارد باشگاه میشدم و صدای مرشد شیرخدا به گوشم میرسید، انگار روحم را نوازش میداد. صدای ضرب و زنگ مرشد آنقدر دلنشین و شنیدنی بود که ابتدا فقط بهخاطر همین صدا و روح ورزش باستانی به زورخانه میرفتم.
ورزش را همهجا میشد انجام داد، ولی در زورخانه نوای مرشد بود، همهاش صلوات و نام حضرت علی (ع) بود و گفتن از ائمهاطهار (ع)؛ چیزهایی که من ابتدا فقط بهخاطر آنها به ورزش باستانی علاقهمند شدم.
۴۰ سال پیش با حسین کریمی
نام دوستی را که بههمراه او این ورزش را شروع کردم، به خاطر نمیآورم و فقط میدانم که به رحمت خدا رفته است، اما قدیمیترین چهره پیشکسوت که همان اوایل او را شناختم، حاجحسین کریمی بود که حالا سابقه دوستی و رابطه استادشاگردی ما به ۴۰ سال میرسد.
پدر ایشان در گاراژدارها مغازه داشت و با پدر من همسایه بودند. خانههایمان هم نزدیک هم بود. من شکل و فرم بدن حسینآقا را خیلی دوست داشتم و حتی به خاطر میآورم که سالهای پیش از انقلاب، یک عده فقط برای تماشای بدن ورزیده و ورزشکاری او به باشگاه توس سابق میآمدند. حاجحسین آنقدر قوی و تنومند بود که تصور میکردی درکنار ورزش باستانی، زیباییاندام کار میکند.
به دنبال حاشیه ورزش نروید
برای جوان تازهکاری مثل من، حاجحسین، ورزشکاری تمامعیار بود که هم اخلاق و مردانگی داشت و هم پهلوانی شناختهشده بود که فیزیک ورزشی جذابی داشت. همین شد که او را الگوی خودم قرار دادم. من حدود پنج سال، بالای گود ورزش کردم تااینکه وارد گود شدم.
توصیه حاجحسین همیشه این بود که دنبال حاشیه ورزش نروید. هرچند که در گذشته، حاشیههای ورزش باستانی کم بود و حالا این حواشی با وجود جوانهای عجول بیشتر شده است. آقای کریمی میگفت ورزش باید بدون حاشیه باشد و سعی کنید دنبال امتیاز و دیگر مسائل نباشید، فقط به جنبه پهلوانی این ورزش توجه کنید و این رویه را ادامه بدهید.
شاگردِ استادانِ باستانی خراسان هستم
من افتخار شاگردیِ پیشکسوتانی، چون حاجقاسم طلاساز، حاجآقای فاطمی مدیر باشگاه توس، حاجحسین ترشیزیان مرشد کهنهسوار باشگاه توس، جواد حیدریزاد از خادمان ورزش باستانی و حاجآقای نیکونام که از نظر کسوت ورزشی و دینداری، زبانزد بود، را دارم.
من و همدورهایهایم از این افراد، رفتارهای پسندیدهای میدیدیم که حالا مثل آنها در جامعه ما کم پیدا میشود. آنها خیلی متواضع بودند و در همه کارهایشان صداقت وجود داشت.
زنگ پایین و بالای گود
من متولد ۱۳۳۵ هستم و اگر قابل باشد، ۴۳ سال است که ورزش زورخانهای انجام میدهم. اگر بخواهم از امتیاز فعلیام بگویم، این روزها در چرخ زنگ دارم؛ یعنی زمانی که در گود میچرخم، مرشد برایم زنگ میزند؛ البته مدیر و مرشد و بزرگترهای باشگاه درخواست زنگ پایین و بالای گود را دادهاند که در حال حاضر هیئت باستانی خراسان آن را تایید کرده است. دوست دارم بدانید من هیچوقت دنبال این امتیازها نبودهام و تنها چیزی که برایم مهم است، روح ورزش پهلوانی و نوای مرشد است.
سال ۱۳۷۳، مسابقات قهرمانی کشوری
سال ۷۳ بهسرپرستی حاجحسن ریاحی به مسابقات قهرمان کشوری که در آباده شیراز برگزار شد، رفتیم. در آن سال در خدمت مرحوم پهلوان وفادار، کریم محمدیان و حاجآقای شورورزی بودم. ورزشکارانی از خراسان برای رشتههای چرخ، میل، سنگ و کباده انفرادی شرکت کردند.
من و همگروهیهایم نیز در ورزش کامل شرکت کردیم. آن سال که نخستین حضور رسمی من در مسابقات بود، تیم خراسان دوم و تیم کرمانشاه اول شد. کشتیگیرهای پهلوانی مشهد هم حضور داشتند و رتبه آوردند.
خاطرهای تلخ از ورزش ندارم
در باشگاه توس سابق، آنقدر صداقت و رفاقت بود که ما از بودن درکنار هم لذت میبردیم. شبهای ماه رمضان بعد از ورزش به حرم امامرضا (ع) میرفتیم و بعد از آن به اتفاق دوستان یک ساعتی را به تفریح و گشت وگذار میگذراندیم.
من خاطره تلخی از دوران ورزشیام ندارم؛ البته ناملایماتی وجود دارد، ولی نمیشود نامش را خاطره تلخ گذاشت. در همه ورزشها حاشیههایی هست که متاسفانه این حواشی در ورزش باستانی بیشتر از پیش شده است.
* این گزارش سه شنبه ۱۹ دی سال ۱۳۹۶ در شماره ۲۷۰ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.