پهلوان حسن ریاحی جزو معدود افرادی بهشمار میرود که بالاترین رتبه باستانی را از آن خود کرده است. او وقتی وارد زورخانه میشود، ورزش بههم میخورد و همه به احترامش میایستند و مرشد برایش زنگ میزند و صلوات میفرستد.
علاقه اسدالله غلامی به چوخه، کار خودش را کرد و او در جوانی، یکی از کشتیگیرهای بنام توس شد که تا انتخابی تیم ملی پیش رفت. این عشق او را تا دهه سوم زندگیاش در میادین کشتی پرشور نگه داشت.
سیدمسعود بزازیان، پهلوان ی است که از کودکی در زورخانه قد کشیده و با کسب مقام نخست مرشدی کشور، شاگرد خوبی برای پدرش بوده است. میگوید: همه بچههایی که اینجا هستند، بچههای خودم هستند.
حمید دباغ مرشد گود زودخانه وحدت است. او میگوید: سرت را باید خم کنی تا بتوانی از در عبور کنی. این رسم همه زورخانههاست که درها را کوتاه میسازند تا سرت همیشه خم باشد. تواضع، اصل اول و مرام همه پهلوان ها و زورخانههاست.
قاسم خوشهیکل تعریف میکند: کشتی، محبوب مردم بود و عروسیها با آن پرشور میشد. من خودم برای اولینبار که کشتی گرفتم، در عروسی بود؛ آن زمان رسم بود در عروسیها اول کودکان را به کشتی میانداختند.
فاطمهخانم تعریف میکند: هر روز یک نفر برای کشتیگرفتن پیاش میآمد و من اینجا بود که متوجه کشتیهایش شدم. از حرفهایش فهمیدم از کودکی در زمین خاکی چوخه توس و اطراف آن کشتی میگیرد.
سیدحسن بامشکی میگوید: الگوی برادرم در ورزش و زندگی مرحوم غلامرضا تختی بود و مرام مردانگی و پهلوان ی را از او آموخت. او از نظر اخلاقی و مرام پهلوان ی زبانزد بود. جلو بزرگ و کوچک بلند میشد و به همه احترام میگذاشت.