کد خبر: ۲۷۹۴
۲۶ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

جمعه‌ها با کشتی، در گود پهلوانی بابانظر

جمعه روز قرار پهلوانان گذشته و امروز، برای کشتی گرفتن در گود طلاب است. کشتی باچوخه طرف‌داران زیادی دارد، از مردمان عادی گرفته تا مدیران شهری. محوطه هنوز خاکی است و دست‌انداز دارد و نباید خیلی وسواس روی تمیزی لباس و کفش‌هایتان داشته باشید. جمعیت در همان میدان خاکی می‌جوشد و لحظه‌به‌لحظه بیشتر می‌شود. حاضران در هر نقطه‌ای که فکر کنند دید و احاطه‌شان به میدان زیاد است، می‌نشینند و منتظر شروع مسابقه می‌مانند تا نبرد ۲ کشتی‌گیری را تماشا کنند که پنجه‌درپنجه هم انداخته‌اند و قرار است یکی از آن‌ها پشت حریف را به خاک بمالد و قند اول مسابقه را از آن خود کند. صدای صلوات از همان لحظه اول بلند است و هرچه جمعیت بیشتر می‌شود، فریاد‌ها هم بلندتر به گوش می‌رسد.

عشق از آن چیز‌هایی است که نمی‌توان توضیحش داد. گوشه‌هایی از آن ممکن است برای آدم روشن باشد و در تحلیلش حرف بزنند، اما بخش بزرگ‌تری از آن ناشناخته می‌ماند. آدم‌ها به زبان بیاورند یا نه، هرکدام از این حس مبهم سهمی دارند و آن را در جایی و کسی پیدا می‌کنند، شیفته‌اش می‌شوند و در آن چیز‌هایی می‌بینند و لمس می‌کنند که  هوایی‌شان می‌کند.

این حس اصلا توضیح دادنی نیست، به هر شکل و طریقی که بخواهید وصفش کنید، می‌مانید. اول و آخرش این است که باید خودتان طعم آن را بچشید.

همه آن‌هایی که از گذشته‌های دور، شاید تاریخش به ۷۰، ۸۰ سال گذشته می‌رسد، جمعه‌شان را گذاشته‌اند برای تماشای کشتی گود بابانظر، به اتفاق همین یک عبارت را به‌زبان آورده‌اند و می‌آورند و تکرارش می‌کنند، «عاشق کشتی هستیم».

 

جمعه‌های شلوغ

آدم‌های ۸۰ سال گذشته کم مانده‌اند، نادرند و بیشتر آن افراد استخوان‌هایشان هم خاک شده است، اما جمعه‌ها هنوز گود شلوغ است. خیلی‌ها تعطیلات آخر هفته‌شان را برای تماشای رقابت مهیج کشتی باچوخه می‌گذارند. از نوجوان‌هایی که تازه پشت لبشان سبز شده است و هیجان پرشور جوانی آن‌ها را به میدان رقابت کشانده است تا کسانی که در این میدان استخوان ترکانده‌اند، مو سپید کرده‌اند و کلی تجربه و حرف و حدیث از این گود دارند و پهلوان‌هایی که با یک ضربه پشت حریف را به خاک می‌زدند.

مسیر رسیدن به گود برخلاف گذشته که از بین قبرستان گلشور می‌گذشت، اکنون از میان ساختمان‌های بلند و شکیلی می‌گذرد که تازه ساخته شده و برخی‌ها سر به آسمان گذاشته‌اند و مغازه‌های امروزی و تازه‌اند. انگار نه انگار تا چند وقت قبل اینجا یکی از قبرستان‌های بزرگ و عمومی شهر بوده است. گود بابانظر در مرحله ساخت و توسعه است، پیشرفت خوبی دارد و این‌طور که گفته‌اند تا آخر سال تکمیل می‌شود و به بهره‌برداری می‌رسد، اما علاقه‌مندان کشتی طاقت نیاورده‌اند تا آن روز صبر کنند و هر جمعه مسابقاتشان برپاست.

 

 

نبرد بین ۲ مبارز

جمعه روز قرار پهلوانان گذشته و امروز برای کشتی گرفتن در گود طلاب است. کشتی باچوخه طرف‌داران زیادی دارد، از مردمان عادی گرفته تا مدیران شهری. محوطه هنوز خاکی است و دست‌انداز دارد و نباید خیلی وسواس روی تمیزی لباس و کفش‌هایتان داشته باشید.

جمعیت در همان میدان خاکی می‌جوشد و لحظه‌به‌لحظه بیشتر می‌شود. حاضران در هر نقطه‌ای که فکر کنند دید و احاطه‌شان به میدان زیاد است، می‌نشینند و منتظر شروع مسابقه می‌مانند تا نبرد ۲ کشتی‌گیری را تماشا کنند که پنجه‌درپنجه هم انداخته‌اند و قرار است یکی از آن‌ها پشت حریف را به خاک بمالد و قند اول مسابقه را از آن خود کند.

صدای صلوات از همان لحظه اول بلند است و هرچه جمعیت بیشتر می‌شود، فریاد‌ها هم بلندتر به گوش می‌رسد. مسابقه و فریاد‌های تشویق برای نبرد ۲ مبارز شروع شده است. گاه صدای صلوات بلند است و گاه نام گشتی‌گیر وسط میدان. هیجان دیدن و تماشاکردن حواس تماشاچیان را از اطراف پرت می‌کند. خیلی از آن‌ها از روستا‌ها و شهرستان‌های اطراف به مشهد آمده‌اند. جمعیت نیم‌خیز شده است و محو تماشا و نشان از آن دارد که یکی از کشتی‌گیران پیروز میدان شده است.

 

احیای تازه، جان دوباره

با هرکدام از تماشاچیان که هم‌کلام می‌شویم، قدردان حرکت شهرداری و مدیران شهری منطقه برای پاگرفتن گود بعد از سال‌های طولانی هستند. گودی که بعد از چند دهه احیا شده و جان تازه‌ای به محله داده است، به گفته خودشان محله قهرمان‌خیز و پهلوان‌پرور طلاب.

به‌ظاهر در این گود جایی برای تماشاچیان زن نیست، اما به گفته برخی از شرکت‌کنندگان در روستا‌ها زن‌ها هم همراه شوهران به گود می‌آیند و تشویقشان می‌کنند و بساط پذیرایی را آن سمت مهیا می‌کنند. در حقیقت با یک‌تیر ۲ نشان می‌زنند، هم تماشاگرند و هم همراه.
فریاد‌ها یک دفعه اوج می‌گیرد. گود شلوغ پر از هیاهو است. گویا رقابت ۲ کشتی‌گیر در یک‌وزن به پایان رسیده است. برنده پیشانی و بازوی بازنده را می‌بوسد و او را از زمین بلند می‌کند.


از کلات شروع شد

عباسعلی جوان، پخته این میدان است. یک عمر با کشتی‌گیران باچوخه و پهلوان میدان بوده است. حالا جزو داوران گود کشتی  طلاب است. داوران و مسئولان گود از پیش‌کسوتان و پهلوانان هستند و چم‌وخم کار را خوب می‌دانند.

حاج عباسعلی لهجه شیرینی دارد به‌ویژه آن عموجانی که آخر کلام می‌گذارد تا مفهوم حرفش را بهتر برساند و بعد از آنکه کلی توضیح می‌دهد،  دوباره می‌پرسد: «گرفتی جریان را؟»

این عبارت را مدام تکرار می‌کند. عباسعلی روستایی‌زاده است و اهل آبگرم کلات. جریان شیفتگی او به این رشته و قهرمانی‌هایش از روستایشان شروع می‌شود. روایت زندگی در کوچه‌پس‌کوچه‌های ولایت و روستایی‌هایی که می‌دانستند جایی هست که همدیگر را بینند، مبارزه‌ای کنند و گپی بزنند و قندی بگیرند را تعریف می‌کند.

 

گرفتن کشتی برای رسیدن به عروس

روستایی‌ها سرگرمی‌هایشان همین چیزهاست. کشتی‌هایی که در عروسی می‌گرفتند، برای من جالب بود. به گمانم شش‌ساله بودم، شاید هم کمتر که دوست داشتم  همه روز‌ها در روستا عروسی باشد.

بعد‌ها که بزرگ‌تر شدم، فهمیدم که اگر به خواستگاری دختری از روستای مجاور می‌رفتیم و جواب مثبت بود و قرار بود دختری به خانه ببریم، رسم این بود که جوان‌های روستا جلو عروس را می‌گرفتند. آنجا باید پهلوانی به میدان می‌آمد و با حریفی از روستای عروس کشتی می‌گرفت تا بعد می‌توانستند عروس را ببرند و اگر پهلوانی پیدا نمی‌شد، قند را می‌دادند و مراسم ادامه می‌یافت.

 

 

قندی‌ها برترین‌ها بودند

انگار تازه موضوعی یادش افتاده باشد که در این بین توضیح نداده است، بلافاصله می‌گوید: قندی را که می‌دانید چیست عموجان؟ به همان جایزه نفرات اول، دوم و سوم می‌گویند که قدیم‌ها کله‌قند و مقداری پول بود، اما هرچه گذشت رقمش بیشتر و چشمگیرتر شد.

در قدیم پهلوانان گود برای گرفتن قندی طمعی نداشتند، جوانمرد و بامرام بودند. اینکه می‌گویم بودند، نه اینکه خدای ناکرده فکر کنید الان این‌طور نیست. خیلی از پهلوانان هنوز بامرام و معرفت‌اند و به‌معنای واقعی ورزش‌کار، اما این بین کسانی هم پیدا می‌شوند که به‌دلیل موضوعاتی مثل گرفتن جایزه به میدان می‌آیند که خوشایند نیست.

 

غیر از عروسی هم مسابقه می‌دادیم

عباسعلی پهلوان توضیح می‌دهد: در کلات هرجایی که می‌توانستند و امکانش بود، کشتی می‌گرفتند. وقت درو و زمان کشاورزی و کار و هر مناسبت دیگری که پیش می‌آمد. کافی بود خاک مناسب و نرمی پیدا شود تا حریف به میدان بیاید.

معمولا از شهرستان‌های اطراف هم برای تماشای کشتی و کشتی‌گرفتن زیاد به کلات می‌آمدند، از سرخس، درگز و... حریف زیاد پیدا می‌شد. کشتی فقط  مخصوص عروسی‌ها نبود. در تعطیلات ۱۳ نوروز هم یک‌جایی را مشخص می‌کردند و همان‌طور که خانواده‌ها سرگرم تفریح بودند، رقابت را هم برگزار می‌کردند.

 

پهلوانان گود گلشور

کلات پهلوان خیز است عموجان، مثل همین گود گلشور که از قدیم دست خودمان بوده است. از همان پانزده‌شانزده سالگی که به مشهد و این محله آمدیم، گود گلشور بهترین جا بود.

قدیم‌ها که این‌طور نبود. گود کنار کوره آجرپزی قرار داشت. یادم هست قهوه‌خانه قدیمی هم این اطراف بود. معمولا اول می‌رفتیم قهوه‌خانه چایی می‌خوردیم و بعد به میدان می‌آمدیم. منظورم همان تل خاکی بود که قسمتی از آن را گود کرده بودند. شهید بابانظر، اسکندر و زینل پهلوانان گود بودند و خیلی‌های دیگر می‌آمدند که اسمشان یادم نیست. گود همین‌طور شلوغ و پرجمعیت می‌شد.

 

چوخه چیست؟

از او درباره وجه تسمیه چوخه می‌پرسیم و تعریف می‌کند: چوخه اسم کردی و نام نوعی پوشاک پشمی است که مردان مناطق سردسیر شمال خراسان می‌پوشند و آستین ندارد، اما خیلی زبر و ضخیم است و ۳ قسمت بالاپوش و شال و شلوارک دارد.

البته چوخه در طول زمان مدل و جنسش عوض شده است، اول نمدی بود و حالا مثل لباس‌های امروزی است. کشتی‌گیر‌های چوخه مثل کشتی آزاد و فرنگی که دوبنده آبی و قرمز دارند، از شال‌هایی در ۲ رنگ استفاده می‌کنند.
 

 

به انتظار جمعه و روز مسابقه

غلامعلی صفایی‌نسب از همان قدیم در همین محدوده زندگی می‌کرده است. متولد سال ۴۳ است و جزو کمیته فنی گود. او تعریف می‌کند: تقریبا نه‌ساله بودم که همراه با دامادمان برای تماشای کشتی می‌رفتیم گود ننه‌خداداد که در راه‌آهن بود و بعد هم گود گلشور. به تماشای کشتی عادت کرده بودم و خیلی علاقه داشتم خودم هم با بچه‌ها داخل گود بروم و کشتی‌گرفتن را امتحان کنم. نوجوان بودم و پرغرور، به‌دلیل اینکه جلو دید تماشاچیان کم نیاورم، روز‌های عادی می‌رفتم تمرین تا روز جمعه که می‌رسد، آمادگی کافی داشته باشم.

این بین در عروسی‌هایی که در روستا و شهرستان‌های اطراف برگزار می‌شد، شرکت می‌کردم و کشتی می‌گرفتم. نه اینکه فکر کنید برای قند و جایزه‌اش بود، نه. آن زمان جایزه قند اول شاید ۱۰ هزار تومان هم بیشتر نمی‌شد و هدف من چیز دیگری بود. تمرین‌های پی‌درپی نتیجه داشت و سال ۶۲ پشت حریف را به زمین زدم و برنده میدان شدم.

طعم این پیروزی آن‌قدر شیرین بود که دیگر از میدان دل‌نکندم. مسابقه پشت مسابقه برگزار می‌شد، از اولین روز هفته چشم می‌کشیدم که کی جمعه می‌شود تا وقت مسابقه برسد. هر هفته که رقابت تمام می‌شد، انگار اشتیاق من برای تماشاکردن بیشتر شده بود. دلیلش را نمی‌دانم، اما خیلی‌ها شبیه من بودند.

 

شباهت کشتی با جودو

او توضیح می‌دهد: این کشتی شبیه جودو و کشتی فرنگی است و ۲ حریف تقریبا هم‌وزن هستند. در قدیم فقط در ۳ رده می‌شد کشتی گرفت. حالا رده‌ها زیادتر شده که خیلی بهتر است. در وزن ۶۸ کیلوگرم کشتی می‌گرفتم. داشتم می‌گفتم ۲ حریف تقریبا هم‌وزن هستند و کشتی‌گیران باید دست‌کم ۱۸ سال داشته باشند و شرط پیروزشدن این است که پشت هم را به خاک بمالند.

۲ کشتی‌گیر ۱۰ دقیقه فرصت دارند با کسب امتیاز و زدن فن و پشت حریف را به خاک رساندن، برنده شوند. کسی حق ندارد مثل کشتی آزاد زانوی حریف را بگیرد، اما انواع فنون کشتی فرنگی و جودو مثل لنگ‌کمر، کمرپیچ، دست‌پیچ، کول‌انداز و پس‌لنگ در این کشتی کاربرد دارد. در کشتی باچوخه اصابت شانه به زمین یا همان ضربه فنی شدن به معنای پایان مسابقه است.

 

پهلوانی شرط رسیدن به وصال

غلامعلی صفایی‌نسب در ادامه توضیح می‌دهد: کشتی باچوخه در اصل به خراسان‌رضوی تعلق دارد و اهالی شمال خراسان و کرد‌ها از کودکی با آن عجین شده‌اند.

او سپس همان جریانی را تعریف می‌کند که پهلوان جوان هم به آن اشاره داشت: در روستا‌ها رسم است پهلوانان هر محله و روستا جلو داماد را می‌گیرند و به‌دلیل همین در برخی از روستا‌ها داماد برای رسیدن به عروس و دختر دلخواهش باید چند پهلوان همراه داشته باشد تا بتواند کشتی‌گیران را به زمین بزند و بعد به وصال برسد. این موضوع عروسی‌های روستا را تماشایی می‌کند. معمولا قندی‌های خوبی هم می‌گذارند، از گاو و شتر گرفته تا گوسفند. خود من کلی گوسفند قندی گرفتم.

 

چالش بر سر کشتی

صفایی‌نسب از موضوعی که همیشه چالش بوده است. حرف می‌زند، اینکه کشتی مال کرد‌ها یا خراسانی‌هاست، همیشه بحثش بوده است و اینکه کرد‌ها ادعا دارند این رشته خاص قوم آن‌هاست و خراسانی‌ها می‌گویند رشته ورزشی و بومی خراسانی است. او می‌گوید: فکر می‌کنم مهم این است که کشتی باچوخه در جای‌جای فرهنگ و هویت مردم نفوذ کرده است و تقریبا در همه فصل‌ها برگزار می‌شود و زمستان و تابستان ندارد.

حالا در گود کشتی بابانظر یا همان گلشور سالنی در نظر گرفته‌اند که وقت سرما داخل آن کشتی بگیرند، اما قدیم‌ها یادم هست زمستان‌های سخت و پر بارش و برفی داشتیم و از صبح زود با پارو و برف‌انداز بیرون می‌آمدیم و زمین را صاف می‌کردیم. پیرمرد‌ها و سالمندان محل هم از ظهر در میدان آماده بودند. داخل تین‌های روغن آتش درست می‌کردیم تا گرممان شود.

 

۷۰ هزار تماشاچی یک رشته ورزشی

او ادامه می‌دهد: عمق و پشتوانه فرهنگی که این رشته دارد، ایجاب می‌کند تا گود گلشور بعد از گذشت چند دهه احیا شود، اینکه برای مدیران محلی پاگرفتن آن این‌قدر اهمیت دارد، خوش‌حال‌کننده است. این رشته ورزشی بومی خراسانی‌هاست و کلی جذابیت دارد. شاید باورتان نشود، برای تماشای کشتی باچوخه در گود زینل‌خان اسفراین ۷۰ هزار نفر از سراسر کشور می‌آیند.

 

پهلوان بمانید

هنوز هم اعتقاد دارد کسانی که عاشق کشتی باچوخه هستند باید به عشق این رشته و منش پهلوانی به میدان بیایند، نه بردن قند اول تا سوم. از ماجرایی یادش می‌آید: معمولا قندی را خود مردم و علاقه‌مندان این رشته می‌گذارند. خلاصه خیلی‌ها به‌علت علاقه‌ای که به این رشته دارند، زیاد مایه می‌گذارند. 

یادم می‌آید چند سال گذشته قند اول را یک سماور نفیس قرار داده بودند. در آن مسابقه من برنده شدم و دستم بالا رفت و زمان اهدای جوایز دیدم حریف به رأی داور اعتراض دارد و دلخور است. دلم به جایزه نبود. سماور را نگرفتم و گفتم برای حریف باشد

حتی در مسابقات برای اینکه انگیزه بیشتری برای مبارزه و جنگیدن داشته باشند، به حریف‌ها پول می‌دهند. قندی‌ها حالا خیلی نفیس است، شامل گاو و شتر و قوچ می‌شود و حتی فرش نفیس و لوازم منزل. یادم می‌آید چند سال گذشته قند اول را یک سماور نفیس قرار داده بودند. در آن مسابقه من برنده شدم و دستم بالا رفت و زمان اهدای جوایز دیدم حریف به رأی داور اعتراض دارد و دلخور است. دلم به جایزه نبود. سماور را نگرفتم و گفتم برای حریف باشد.

 

مسابقه‌ای که به حریف واگذار کردم  

او ادامه می‌دهد: اگر حمل بر خودستایی و تعریف از خود نباشد، باید بگویم معمولا در مسابقات برنده میدان بودم و تقریبا همه موضوع را می‌دانستند. یادم است قرار به برگزاری مسابقه‌ای در یکی از  شهرستان‌ها شد که حریفم جوان سربازی بود. قبل از شروع مسابقه  من را دید و کلی التماس کرد که مراعات حالش را بکنم، چون برنده‌شدن در آن رقابت برایش چند روز مرخصی تشویقی داشت.

با آنکه برای همه مثل روز روشن بود که حریف بی‌تجربه است و در همان لحظه اول مغلوب می‌شود، اما به‌عمد این کار را نکردم تا سرباز هم به خواسته‌اش برسد. هرچند بعد از آن خیلی سرزنش شدم که به چه حریفی مسابقه را واگذار کرده‌ام.

 

 

المپیکی‌شدن کشتی باچوخه

مهدی وحدتی از دیگر قهرمانان گود است که مسئولیت اجرایی آن را عهده‌دار است. مردی میان‌سال و چهل‌وپنج ساله که از زمانی که به یاد دارد، عاشق این رشته بوده است. او می‌گوید: گود کشتی طلاب حوالی سال ۶۷ تعطیل شد و کسانی که دوستدار این رشته ورزشی بودند، مجبور می‌شدند سراغ گود‌های دیگر، چون گود مهدی‌آباد، فردوسی و... بروند.

وحدتی مربی جودو و یکی از قهرمانان این رشته هم هست و با کسب مدال‌های رنگین و متفاوتی که کارنامه ورزشی و کاری او را رنگین کرده است، زیاد تمایلی به گفتگو، مصاحبه و رسانه‌ای شدن حرف‌هایش ندارد، اما دوست دارد این نکته را به خودمان بگوید تا به‌طریقی منتشرش کنیم، اینکه حواسمان به تاریخ و هویتمان باشد.

او می‌گوید: مردم یک شهر یا کشور زمانی می‌توانند سرزمین و شهر و محله‌شان را با تمام اشکالات دوست داشته باشند که آن شهر، کشور یا محله برایشان هویت داشته باشد. هویت هم بدون تاریخ و بدون داشتن چهره‌های برجسته و بدون این چیز‌ها به دست نمی‌آید. کنار همه مفاخر و چهره‌های هنری و ادبی، چهره‌های ورزشی و بنام گود هویت‌سازند. به‌نظرم کسانی که مستندسازی می‌کنند باید به سراغ پهلوانان و نامداران گود کشتی طلاب و گود خاکی مهدی‌آباد و... بروند.

وحدتی ادامه می‌دهد: کاری که مدیران شهری برای احیای گود کرده‌اند به درد خودمان می‌خورد. فایده و خاصیت این گود همراه با نام قهرمانان و پهلوانان آن باید به‌دست آیندگان برسد.

او حرفش را با یک آرزوی شیرین تمام می‌کند: همه ما منتظر  المپیکی‌شدن کشتی باچوخه هستیم.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44