بهخاطر سنوسال زیادی که دارد، گوشهایش کمی سنگین است. نود شاید هم نودوپنجساله باشد؛ بهدرستی نمیداند. او و افراد معدودی که همسنوسال او هستند، شاهد ورود برخی از امکانات زندگی مدرن برای اولینبار به شهر و محلهشان بودهاند.
خاطره جالبی که برایمان تعریف میکند، درباره یکی از همین امکانات زندگی مدرن است.
به دنیا آمده محله نوغان است. تنها خاطرهای که از این محله به یاد دارد، حمام قدیمی آن است که چندمتر پایینتر از سطح زمین قرار داشت و به تعبیر خودش بیشتر به سیاهچال میماند تا حمام.
باوجوداین، محمد نوجوان، بازی در حوض بزرگ وسط حمام را خیلی دوست داشت و اگر کسی مزاحمش نمیشد، یک صبح تا شب را همانجا مشغول بازی میشد.
محمد هماور میگوید: یک روز که همراه پدرم به حمام رفته بودیم، صاحب آن که با پدرم دوست بود، گرم صحبت شد و گفت «چندروز قبل، از اداره بهداشت به حمام ما آمدند و گفتند اینجا خیلی کثیف و قدیمی است. دیوارهایش نم کشیده؛ باید خرابش کنید و حمامی جدید که دوشدار باشد، بسازید.»
بعد از این ماجرا حمام قدیمی تعطیل شد. ما هم برای چندماه به حمام دیگر محلات میرفتیم.
بعد از تعطیلی چندینماهه، پدر محمد، خبر خوشحالکننده ساختهشدن حمام جدید را به او میدهد و آنها به دیدن این مکان جدید میروند. محمدآقای هماور میگوید: کاشیهای رنگی ساخته شده بود و لامپهای برقی زیادی داشت، بهحدی که چشم را میزد.
دیگر خبری از آن حوض بزرگ وسط حمام که میتوانستی در آن غوطه بخوری، نبود. چند اتاقک کوچک دورتادور حمام ساخته بودند که به آن «دوش» میگفتند. بعداز لیفزدن و کیسهکشی، هنگام خروج، زیر دوش میرفتی و از حمام بیرون میآمدی.
هرچند این مدل حمام، لذت حمام خزینهای را نداشت، محمد جذب زیباییاش شده بود. اما نکته این بود که غیر از او و پدرش هیچکس در حمام نبود. پدرش که کنجکاو شده بود، از صاحب آنجا پرسید «چرا مثل همیشه سرت شلوغ نیست؟ شاید به خاطر اینکه حمام جدید ساخته شده، هنوز اهالی اطلاع ندارند.»
محمدآقا ادامه ماجرا را اینطور تعریف میکند: با این حرف پدرم، سر درددل حمامی باز شد و گفت «نه داداش! نمیدانم کدام از خدا بیخبری گفته حمامکردن در حمام جدید (دوشی) آدم را پاک نمیکند، بلکه نجستر هم میشود! الان چندهفته است که مشتری برای ما نمیآید. بعداز این همه، خرجکردن باید از جیب بخورم.»
پدرم بعداز شنیدن حرفهای صاحب حمام گفت «باید هرطور شده پای چند نفر را به حمامت باز کنی تا طلسمش بشکند.»
محمد و پدرش چند هفته بعد که دوباره به همان حمام میروند، مشتریهای زیادی میبینند؛ محمدآقا تعریف میکند: حمامی به پدرم گفت «از یک روحانی خواستم که به حمام بیاید و از فواید و تمیزی حمام دوشی تعریف کند تا مردم تشویق بشوند و با این نقشه، اهالی جذب حمام شدند.»
* این گزارش شنبه ۲۲ دیماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۸ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.