صندوق خاطرات - صفحه 6

طعم آرامش شهری را در محله امیریه چشیدم
محمد حسین‌پناه می‌گوید: خاطرات من در امیریه پیش از سکونت در اینجا آغاز می‌شود.بیست‌سال پیش استخدام دانشگاه آزاد شدم و برای کمک‌استادی به کارگاه مکانیک دانشگاه آزاد در علویه می‌آمدم.
خاطرات خانم راننده، از ۲۵ سال راندن تریلی
منیره‌سادات جعفری نائینی زنی جسور و خودساخته که برای ساختن زندگی امن و راحت برای فرزندان، شانه‌به‌شانه همسرش در دل جاده‌ها راند. او روزگاری دوازده‌خودرو سنگین داشت و راننده‌های بسیاری برای تحویل بار، کارشان لنگ تأیید او بود.
روزگاری تأمین آب نیازمند زور بازو بود!
علی‌اکبر خسروی‌راد تعریف می‌کند: تأمین آب این‌طور بوده که سقا‌ها آب را با دو تین هفده‌کیلویی که با طناب به چوبی می‌بستند و روی دوش حمل می‌شد، به خانه‌ها می‌آوردند و دو ریال دریافت می‌کردند.
سنگ‌تمام گذاشتن همسایه‌های رهایی ۱۰ برای هم
حدود بیست‌سال پیش معصومه محترمی کلاس‌های آموزش روخوانی و روان‌خوانی قرآن را در خانه‌اش برپا کرد. همین جلسات بهانه‌ای برای دور‌همی‌های همسایه‌ها شد که از آن زمان تا‌کنون ادامه دارد و موجب گره‌گشای از همسایه‌ها شده است.
فوتبال خانوادگی در زمین چمن مدرسه محله گلدیس
چمن هفتصد‌متری مدرسه مفاخر، یک تفاوت مهم دارد؛ بعد از اتمام کار مدرسه در‌اختیار باشگاه‌ها، اولیای مدرسه، والدین، اهالی و دیگر علاقه‌مندان است و همین باعث شده است که علاوه‌بر افزایش سرانه ورزشی محل، دورهمی‌های مختلفی در آن رقم بخورد.
همسایه‌داری به شیوه سنتی در محله خلج
همسایه‌ها درکوچه سبحان‌۱۷ اگر یک روز از حال هم بی‌خبر باشند، نگران هم می‌شوند. دوره قرآن و صندوق قرض‌الحسنه‌ای که همسایه‌ها راه‌اندازی کرده‌اند، بستری شده تا بیشتر از حال یکدیگر باخبر باشند.
خاطره‌ مریم شیردل از یکی از شاگردان مدرسه شبانه‌روزی‌
مریم شیردل سی‌سال از عمرش را یا معلم بوده است یا مدیر. در‌این‌میان یک شاگرد پررنگ‌تر از بقیه در ذهنش مانده است؛ دختری که ناگهان سرپرستانش را از دست داد و به ناچار به مدرسه شبانه‌روزی حاج‌رضا مقدم پا گذاشت.