آقای گندمکار میگوید: در مکان ایستگاه قطار شهری فعلی، باغ صیفیجات بود که مردم به آن باغتره میگفتند. باغ، چاه آبی به نام حاجعباس داشت که انواع سبزی و صیفیجات آنجا میکاشتند. بعدازظهرهای تابستان با خانواده اینجا میآمدیم.
دفعه اول خبر شهادت مصطفی هاشمزاده را دادند اما بعد او را درمیان زخمیهای بیمارستان امامرضا(ع) یافتند، دفعه دوم اما از طریق برادران سپاه متوجه شدند در عملیات کربلای۴ به آرزویش رسیده است.
مجید حبیب، محمدجواد ریاضی و رضا مهدیزاده، از کودکی با یکدیگر همسایه بودند؛ حالا هم که هرکدام ازدواج کردهاند و زن و زندگی دارند، درکنار هم کارهای فرهنگی محلهشان را به دست گرفتهاند.
سیدمجید ساغروانیان از کودکی تا به امروز در همسایگی مسجد زندگی کرده و بچه هیئتی بوده است. او پساز بیستسال انتظار، در سال۱۳۹۸ توانست نشان خادمی امامرضا (ع) را بر سینهاش نصب کند.
رفقای چهلسال پیش تصورش را هم نمیکردند بتوانند چنددهه بعداز دوران مدرسه دیداری تازه کنند.آنها دانشآموزان دبیرستان شهیدفرازی هستند که بعد از سالها در بوستان ملت دور هم جمع شدهاند.
ساکنان این کوچه سالهاست کنار هم زندگی میکنند، اما آنچه رابطهشان را از یک همزیستی ساده فراتر برده، همسایگی با مسجد امامهادی (ع) است؛ مسجدی که به باور اهالی، برکت محله است و باعث شده سنتهای خوب همسایهداری در آن زنده بماند.
آخر مجیدیه تا همین چندسال پیش، یکشنبهها و چهارشنبهها روز بازارمحلی برپا میشد. ما همسایهها قرار خریدهایمان را برای یکی از این دو روز تعیین میکردیم و گروهی به خرید میرفتیم.