حسین مرصعی سالهای متمادی، صبحها پیشاز رفتن به سر کار، فاصله خانه تا قبرستان گلشور قدیم (بوستان بهشت کنونی) را با لباس ورزشی دویده است تا فرهنگ ورزشکردن را میان اهالی محله ایثار جا بیندازد.
با اینکه کشتی گرفتن در گود کشتی و حتی بردن قند، زیر زبان مرتضای جوان مزه شیرینی داشت، اما او اصلا کشتی را برای این میگرفت که قویتر بشود و بتواند علم بزرگ روستا را بر دوش بکشد.
علی کاظمی تعریف میکند: شیر آب که نبود، مردم از آب قنات استفاده میکردند برای وضو و آشامیدن. ظهر که میشد، رضا آهنگر بدون معطلی قفلی روی در دکان میزدند و با آب همان چاه وضو میگرفت.
اکرم خانم میگوید: بچگی ما در کوهها گذشت. پنجساله بودم که بازی میکردیم. من دم یک مار را بهجای بند کفشم گرفتم و پس از حرکتش چنان فرار کردم که پایم به سنگ گیر کرد. طوری زمین خوردم که سرم شکست.
حمید فخرایی تعریف میکند: باغ یکقِرانی روبهروی خانهمان بود. در گذشته، هرکس میخواست از آب یا فضایش استفاده کند، باید یکقِران پول میپرداخت. با بچههای محله هرروز عصر مقابل همین باغ، بساط فوتبالبازی ما به راه بود.
طبق خاطرات حمیدهخانم ، روز قبل آغاز ماه محرم، عزاداران با جمعشدن در مسجد قدیمی کلاتهبرفی، مراسم «علمبندو» را اجرا میکردند و علمهای چوبی مسجد را پوشش پارچهای میدادند.
محسن قربانی تعریف میکند: روزگاری، بین خیابانهای شهید درودی ۷ تا ۱۵ کنونی کال بزرگی قرار داشت که به محل ریختن نخالههای شهری تبدیل شده بود. بهترین سرگرمی ما بازی «جنگی» در این تپههای نخاله بود.