صندوق خاطرات - صفحه 7

بازی‌های دوران کودکی کنار بچه‌های محله انصار
آن سال‌ها در خیابان ثابتی۴ خبری از دیوار‌های سیمانی نبود، اما حالاردیف‌به‌ردیف خانه ساخته‌اند. اینجا یک زمین خاکی وسیع بود که برای ما بچه‌ها حکم استادیوم آزادی را داشت. با یک توپ پلاستیکی ساعت‌ها می‌دویدیم و خاک از سر و رویمان بلند می‌شد.
داستان‌های شیرین نجات در ایستگاه ۶ آتش‌نشانی مشهد
وقتی از آتش‌نشانان می‌خواهیم خاطرات شیرین شغل خود را بیان کنند، هر کدامشان کمی به فکر فرو می‌روند تا حرفی برای گفتن پیدا کنند. معنای این مکث یعنی «در آتش‌نشانی خاطره شیرین به ندرت پیدا می‌شود». با اینحال ما درنهایت میهمان خاطرات شیرین این مردان فداکار شدیم.
«شهرما» جای مغازه آقامهدی را گرفت
۵۵ سال پیش که ربابه نخودچیان در خیابان فلسطین۱۶ ساکن شد، هنوز از آپارتمان‌سازی و کوچه‌های آسفالت خبری نبود.خاطرات ربابه‌خانم از اهالی محل بسیار است؛ از دوختن لباس برای رزمندگان جنگ‌تحمیلی تا پختن سوپ افطاری برای مسجد محل.
همسایگی در پایین‌خیابان به بلندی یک عمر
در کوچه‌های وحدت همسایگانی زندگی می‌کنند که پیوند همسایگی‌شان نه کوتاه است و نه گذرا، بلکه به بلندای یک عمر است. آن‌ها از احوال هم باخبرند و در اتفاق‌های کوچک شریک می‌شوند.
اوایل انقلاب ابراهیم‌آباد و بحرآباد به «شهید گذری» معروف بود
پس از انقلاب، روستای روستای بحرآباد با بخشی از امام هادی (ع) و زمین‌های ابراهیم آباد به شهرکی تبدیل شد به نام شهرک شهیدگذری. شهیدگذری نخستین شهید روحانی منطقه بود که با آغاز جنگ به خط مقدم رفت و شهید شد.
کتابخانه‌ای در هاشمیه که همسایه‌ها را به هم وصل کرد
در دل هاشمیه، همسایه‌هایی زندگی می‌کنند که هوای همدیگر را دارند. نقطه اشتراک بیشتر این همسایه‌ها حضور و نقش‌آفرینی در برنامه‌های کتابخانه مسجد جوادالائمه (ع) است که خیلی از اهالی را به یکدیگر مرتبط کرده است.
ماجرای ساندویچ شربت سرماخوردگی در مدرسه
خانم حسینی وقتی درباره لقمه خوراکی بچه‌ها پرس‌وجو می‌کند، متوجه می‌شود لقمه یکی آنها بجای کره و مربا؛ روغن جامد و شربت سرماخوردگی است. همین اتفاق زمینه یک کار خوب را در مدرسه رقم می‌زند.