اینجا کوچه شهیدحسین طهانطرقی در محله کوی سلمان است. کوچهای که حداقل نیمی از ساکنانش از روزهای اول ساخت این معبر همسایه بودهاند. اینجا آدمها جور دیگری هوای هم را دارند، درست مثل قدیم.
مهدی عزتیان هیچوقت فکرش را هم نمیکرد که برادر کوچکش حسین، شهید شود، هرجا او بود، خنده و شوخی و لبخند هم بود. حسین عزتیان در منطقه بانه با گلوله مستقیم دشمن به شهادت رسید.
به قول آقامحمود، خانه پدربزرگ مثل دفتر کاهی قدیمی بود که عطر و بوی خاصی میداد و هر گوشهاش از دستخط خاطرات کودکی نوههایش پر شده بود. او خاطره آخرین آدم برفی که درکنار پدربزرگ درست کرد، را فراموش نمیکند.
یلدای امسال مادر شهیدان مصطفی و حسین رحمانی و یکی از ساکنان محله میهمان خانه اقدس ایزدی شدند. اینجا یلدا فقط یک رسم نیست؛ حافظه مشترک زنهایی است که با خاطرات زندگی کردهاند.
صدای آژیر خطر، فضای محوطه پایگاه نیروی هوایی دزفول را پر کرد. فرصتی برای رفتن به پناهگاه نبود. او درحالی که سه فرزندش را محکم در آغوش گرفته بود، آواری روی سرش فرود آمد که نام او و فرزندانش را در زمره شهدای دفاع مقدس قرار داد.
هنوز همسایههای قدیمی تهپلمحله حال هم را میپرسند و مانند قدیم در جریان اوضاع زندگی هم قرار میگیرند. در بولوار رضوان همسایهها بیشتر از اینکه به خانه هم بروند، در روضههای خانگی از احوال هم باخبر میشوند.
علاقه حاجمهدی عبدی به محله قدیمیاش و تعلقخاطری که به اهالی رفته و مانده دارد، سبب شده دفتری بردارد و نقشه خیابانها و کوچهها را برای خود ثبت کند. او از قدیمیها میخواهد اگر جزئیاتی از گذشته دارند، اطلاعاتش را در اختیار بگذارند.






