عروسکهای زهرا ملتی لباس محلی به تن دارند
نمیدانم چهچیز تو را به سمت آگهی کار در منزل کشاند و از دستان توانمندت هنرمندی مهربان ساخت، شاید می خواستی برای ایستادن تکیهگاه دخترت باشی یا دستی شوی که نان میگذارد در سفرههای خالی مردمی که زیر آسمان همین شهر نفس میکشند.
عروسکی که بوی عید میدهد
در محله جاهدشهر مشهد هنرمندی زندگی میکند که عروسکهای محلی زیبایی میسازد. در این خانه همه بسیار گرم و صمیمی برخورد میکنند، انگار سالهاست می شناسندم! مهربانیشان خیلی زود سرمای پاییزی را از تنم بیرون میکند؛ روی مبل کنار بخاری مینشینم و درحالیکه دستهایم را روی حرارت دلچسب بخاری حرکت میدهم، نگاهم را به اطراف خانه میاندازم. روی اُپن آشپزخانه پر شده از عروسکهای زیبایی که لباسهای محلی به تن دارند و با شیرینی خاصی به تو لبخند میزنند.
از میان عروسکها حاجیفیروز برایم آشناترین شخصیت عروسکی است؛ عروسکی که بوی عید میدهد. این نخستین پاییزی است که در نظرم تا این اندازه به بهار نزدیک است! در همین فکرها هستم که زهرا ملتی، سینی چای را روی میز روبهرویم میگذارد، پردههای توری را پشت پنجره اتاق پیچوتاب میدهد و با لبخندی صمیمی روی مبل کنارم مینشیند.
حرفهایم را با پرسشهای معمول شروع میکنم و او در پاسخم افکارش را متمرکز میکند و صحبت را اینطور آغاز میکند: متولد سال ۱۳۵۴ هستم و دیپلم طراحی دوخت دارم. از سال ۸۳ شروع به خیاطی کردم و دو سال در بولوار فلاحی مغازه خیاطی داشتم، اما به دلایلی نتوانستم فعالیتم را در آن مغازه ادامه بدهم؛ البته هنوز در منزل خیاطی میکنم. یکسالونیم پیش یک آگهی کار در منزل دیدم و مشتاق شدم راجع به آن بیشتر بدانم.
دارنده آگهی خانمی بود که در منزل عروسکسازی میکرد؛ انواع عروسکها ازجمله حاجیفیروز که لباسهای زیبای محلی به تن داشتند و بهصورت کلی برای مناسبتهای خاص مانند عید نوروز، سفره عقد و... ساخته میشدند.
عروسکهایی با لباسهای خراسان شمالی
درحالیکه رضایت خاصی در نگاهش دیده میشود، صحبتهایش را دنبال میکند: از طرح لباسهای عروسکها خوشم آمد و از آنجاکه خیاطی بلد بودم و با لباسهای محلی خراسان شمالی آشنایی داشتم، خیلی زود توانستم عروسکسازی را یاد بگیرم و در آن پیشرفت کنم. میگوید: بیشتر عروسکهای سنتی درست میکنم؛ عروسکهایی که لباسهای محلی خراسانشمالی به تن دارند و علاوهبر این لباسهای عروسکها و نواردوزیهای دورشان را هم با خلاقیت خودم میدوزم و نقش و نگار به آنها میدهم.
این عروسکها میتواند وسیلهای برای گسترش فرهنگ محلی هر منطقه و هویت بومی موثر باشند
میخواهم کارآفرین باشم
«چایتان سرد نشود»؛ با تعارف ملتی گلویی تازه میکنم و میپرسم هدف اصلیتان از کار چیست؟ با لبخند به سوالم پاسخ میدهد: میخواهم کارگاه عروسکسازی دایر کنم تا کارم را از این طریق گسترش دهم و علاوهبر آن برای تعدادی از افراد کارآفرینی کنم. او ادامه میدهد: شنیده بودم با داشتن گواهینامه طراحی دوخت میتوانم از فنی وحرفهای وام بگیرم اما متاسفانه پیگیریام برای گرفتن وام به نتیجه نرسید.
گسترش فرهنگ محلی هر منطقه
مکث کوتاهی میکنم و از او میخواهم از نمایشگاههایی که در رابطه با این هنرش برپا شده است، توضیحاتی بدهد. او به سوالم اینطور پاسخ میدهد: از طرف شهرداری نمایشگاهی از آثارم در پارک بوستان برپا شد که این نمایشگاه هم جنبه فروش داشت و هم آموزش، اما چیزی که بیشتر از همه برای من ارزش داشت، استقبال بینظیر مردم از عروسکهای محلی بود.
او حرفش را اینطور ادامه میدهد: مردم با کنجکاوی خاصی درمورد لباسهای عروسکها و اینکه هر لباس مربوط به کدام منطقه است، میپرسیدند و میخواستند درباره تاریخچه فرهنگی این لباسها بیشتر بدانند. ملتی عقیده دارد این عروسکها میتواند وسیلهای برای گسترش فرهنگ محلی هر منطقه بوده و نیز نگاهبان فرهنگ و هویت بومی باشند.
میخواهم حامی دخترم باشم
دردی در دلش است و دوست دارد پایان حرفهایش بیان آن باشد: جدایی از فرزند برای یک مادر خیلی سخت است. دخترم دانشجوست اما به دلیل معلولیت از ناحیه پا و نبود امکانات خاص در محیط زندگیمان نمیتواند با ما زندگی کند و در حال حاضر در آسایشگاه فیاضبخش بهسر میبرد. من و دخترم آرزو داریم با هم زندگی کنیم. امیدوارم شرایطی فراهم شود تا بتوانم وام بگیرم و سرمایه اولیه کارگاهم را فراهم کنم تا از این طریق بتوانم علاوهبر کارآفرینی حامی دخترم نیز باشم.
*این گزارش پنج شنبه، ۲۳ آذر ۹۱ در شماره ۲۲ شهرآرامحله منطقه ۱۲ چاپ شده است.
