همسایهام را نبینم صبحم شب نمیشود
بسیاری از همسایههای خیابان عارف ۱۹ یکدیگر را میشناسند. البته که چند نسل گذشته این همسایهها ساکنان قدیمی قلعه الندشت بودهاند و حالا فرزندانشان، رسم و رسوم قدیم همسایهداری را مثل پدرانشان اجرا میکنند. در این میان سه همسایه را یافتیم که با یکیدوسال تفاوت سنی با هم بزرگ شدهاند و روزی نبوده است که از حال هم خبر نداشته باشند.
هرکدام هروقت کاری داشتهاند، به کمک هم آمدهاند؛ از مشکل مالی گرفته تا درستکردن خانه و جابهجایی. کسبوکارشان نیز همینجاست و همسایهها آنها را کاسبان مردمدار، باانصاف و بااخلاق محله احمدآباد میدانند.
با کمک هم خانهدار شدیم
محسن عاکفبرگل یکی از شناختهترین ساکنان اینجاست و اکثر همسایهها او را میشناسند. آقامحسن معتقد است اینجا اهالی برای هم مثل برادر و خواهر هستند و میگوید: در کوچه ما همسایه از همسایه بدی ندیده و هرکدامشان هم مشکلی داشته اول به همسایهاش گفته است.
او از همکاری قدیمی بین همسایهها یاد میکند وقتی که همه دستبهدست هم میدادند تا برای همسایهشان خانه درست کنند. گچ و آجر را به دست یکدیگر میرساندند تا کسی بدون خانه نباشد و ادامه میدهد: در گذشته همه همسایهها با کمک هم خانهدار شدند و در ساخت خانه به یکدیگر کمک کردند. این برای تکتک ما اتفاق افتاده است.
با اینکه سالهاست که محدوده خیابان عارف پر شده از مطب پزشکان و بافت قدیم را تغییر داده است، همسایههای قدیمی هنوز همدلی و انسجامشان را حفظ کردهاند. محسنآقا میگوید: احوالپرسی همسایههای ما با اذان صبح شروع میشود و تا نیمه شب ادامه دارد. اگر همسایهای را در محله و خیابان نبینیم و از حالش باخبر نشویم، صبحمان شب نمیشود. بارها شده که حال من خوب نبوده و همین همسایهها به عیادتم آمدهاند و اگر کاری داشتهام، برایم انجام دادهاند. این همان لطف و مهر همسایهداری است.
شیشهبر همهفنحریف
محسنآقا، همسایه دیواربهدیوارش، حیدر راستین را معرفی میکند که او هم ۶۲سال است در این معبر زندگی میکند. کاسب است و چند خیابان پایینتر شیشهبری دارد. همسایهها او را آچارفرانسه محله میدانند؛ کسی که هرجا توانسته گره از کار دیگران باز کرده است. محسنآقا درباره او میگوید: هرکس در هر زمینهای سؤال دارد، اول سراغ حیدرآقا میرود و او هم بیغلوغش پاسخ میدهد.
بارها شده مشتری آمده و استطاعت مالی نداشته ولی آقامرتضی مواد مورد نیاز را به او داده است
حیدرآقا این را وظیفه خود میداند و میگوید: اگر برای همسایهای که صبح تا شب چشم در چشم هم هستیم، کار انجام ندهم، به چه کسی باید کمک کنم؟
او تجربههای زیادی از کمک به همسایهها دارد؛ مثلا اینکه کار ایزوگام همسایه را راه انداخته یا همسایهدیگرش را که پشت در خانه مانده بود، کمک کرده است. او میگوید: همه همسایهها قبل از اینکه کاری را شروع کنند، پیش من میآیند و از من نظر میپرسند. خیلی وقتها خودم هم تعجب میکنم و میگویم کار من شیشهبری است. بااینحال دست رد به سینه کسی نزدهام و کمک به همسایه و همنوع را وظیفه خود میدانم.
دل بزرگ آبنباتفروش باانصاف
همراه حیدرآقا تا نبش خیابان عارف۱۹ میرویم و او آقامرتضی حیدری را به ما معرفی میکند که مغازه آبنباتفروشی دارد. حیدرآقا همسایهاش را خانوادهای بیریا و صادق معرفی میکند و میگوید: آقامرتضی از مردان نیک روزگار است. انصافش زبانزد همسایههاست. بارها شده مشتری آمده و استطاعت مالی نداشته ولی او بدون هیچ چشمداشتی مواد مورد نیاز را به او داده و بعد هم او را راهی کرده است.
کمک به مساجد محله و فرستادن بستههای قند و آبنبات از دیگر کمکهای آقامرتضی است که از روی دل و به یاد برادر شهیدش انجام میدهد و خیلی وقتها این کمکها بهصورت ناشناس انجام میشود.
آقامرتضی میگوید: من با همین همسایهها بزرگ شدم. کنارشان بازی کردم و زمین خوردم. هر وقت از هرکدام کمک خواستم، جواب نه نشنیدم. من هم مثل آنها هر کار و کمکی از دستم برآید برایشان انجام میدهم. آنها مثل برادرم برای من عزیزهستند.
* این گزارش شنبه ۱۰ آبانماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۴ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.
