خاطرات اصغر محمودی از اولین سالهای مهاجرت به مشهد
اصغر محمودی، بیستسال پیش، زمانیکه بیستساله بود، همراه خانوادهاش از اهواز به مشهد آمدند و در خیابان گلریز۲، محله جلالیه ساکن شدند. برای اصغر آقا، سالهای اولیه مشهدیشدنش پر از خاطرات جورواجور و شیرین است. از خاطره دوستی و همبازیشدن با بچهمحلها تا کسبوکاری که پر از دردسر و هیجان بوده است. آنقدر نیمه دوم عمرش در این محله و مشهد برایش ارزشمند است که خودش را بیشتر مشهدی میداند تا اهوازی.
پدرم، عبدالحسین با یک موتور یاماهای۱۰۰ همراه مادر و دو برادرم، از اهواز به مشهد سفر کردند و نمکگیر مشهدیها و پابند همسایگی امامرضا (ع) شدند. وقتی به اهواز برگشت، آنقدر از مشهد و حال و هوایش گفت که همگی هوایی شدیم و سال بعد خانه و زندگیمان را به این شهر آوردیم.
خانه ما دیواربهدیوار مسجد و حسینیه امامسجاد (ع) بود. اولازهمه در این محله راه پایم به همین مسجد باز شد و کمکم مکبر و مؤذن شدم. حاجحسین جوانمردسیستانی، از بزرگان مسجد، روی خوش به من نشان میداد و راهنماییام میکرد.
بوستان وحدت در سمت محله ما یک راسته آسفالت داشت که دوطرفش درختان سیب بهاره کاشته بودند. آنجا مکانی برای والیبالیستها و فوتبالیستهای این اطراف بود. تقریبا هرروز اینجا با بچهها تا دم غروب گلکوچک بازی میکردیم.
بعداز فوتبال معمولا گرسنه و خسته بودیم و با دوستانم، مجتبی جانپناه، هادی صارمی و علی حسینزاده به سمت باغترهها میرفتیم و گوجهفرنگی، خیار یا کاهو میکندیم و میخوردیم. یکبار صاحب زمین، ما را گرفت و تا جا داشت، کتک زد. بعدها از او حلالیت گرفتم.
بیمارستان امامزمان (عج) در آن دوران اینقدر بزرگ نبود و بیشتر شبیه درمانگاه بود. یکبار زمانی که داشتیم فوتبالبازی میکردیم در حاشیه آسفالت زمین خوردم. خردهشیشه روی زمین بود و آرنجم چاک خورد. بچهها هول کردند و سراسیمه خودمان را به این درمانگاه رساندیم. پدرم آمد و چندسیلی به صورتم زد و میگفت «بهجای درسخواندن چرا اینقدر فوتبالبازی میکنی؟»
مغازه نبش خیابان گلریز۲ محل اولین کسبوکار من بود. حدود سال۱۳۸۵ اینجا گیمنتی باز کردم و کنارش به بچهها کار با رایانه را آموزش میدادم. بچههای این محدوده خیلی شر بودند. یک دمپایی ابری داشتم دم دستم و هرکدامشان حرف زشت میزد یا فحش میداد، بهشوخی با دمپایی چندتایی به آنها میزدم.
* این گزارش دوشنبه ۱۴ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۴۲ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.