من جعفر عقدایی، ۷۰ سال پیش در محله ساربانها در پایینخیابان متولد شدم. در آن زمان کسب علم و سواد زیاد مرسوم نبود برای همین از ۷ سالگی پیشهام را بهعنوان شاگرد یک زینساز آغاز کردم.
محله جلالیه پیش از سال ۹۹، بخشی از محله رضائیه بوده است. نام گودال خشتمالها در این محله با واقعه گوهرشاد گره خورده است. آنطور که در تاریخ شفاهی مشهد بیان شده بعد از واقعه گوهرشاد یکی از مکانهایی که جنازه شهدای گوهرشاد به صورت گور دسته جمعی در آن دفن شده، گودال خشتمالها بوده است.
اصغر محمودی میگوید: پدرم، با یک موتور یاماهای۱۰۰ همراه مادر و دو برادرم، از اهواز به مشهد سفر کردند و نمکگیر و پابند همسایگی امامرضا (ع) شدند. وقتی به اهواز برگشت، آنقدر از مشهد و حال و هوایش گفت که همگی هوایی شدیم و سال بعد خانه و زندگیمان را به این شهر آوردیم.
کوچه مالکاشتر۸ همسایههایی صمیمی و بااخلاق دارد. اینجا خبرگیری از همسایهها و مراعات حال یکدیگر یک سنت است. مراسم را در منازل یکدیگر برگزار میکنند و برای برنامههای آیینی، همه پا پیش میگذارند.
زندگی محمود باخرد ۴۳سال است که در کوچهپسکوچههای جلالیه سپری شده و از این محله دل نکنده است. او از روزهایی تعریف میکند که بوستان وحدت، پارک جنگلی بود و نماز جمعه در آن برگزار میشد.
در کوچه مالکاشتر۲، سه همسایه با بیش از چهار دهه همسایگی، روابطشان را به سطحی از رابطه خواهرانه رساندهاند که دلشان طاقت یک روز دوری از یکدیگر را ندارد.
زندگی ایرانی همه لطف و هنر و لعابش را از هنر مسگری دارد؛ هنری که هنوز در خیابان سرخس مشهدمشتریهای خود را دارد. با حجرههایی که دود از دودکششان بالا میرود.
یکی از نجارهای قدیمی میگوید: سالهای ۶۰ رسم بود نجارها برای شروع کار هم که شده تابوت درست کنند. البته عمومیت نداشت، اما خیلیها خودشان را مقید به درستکردن آن میدانستند.





