
محمد عقیلی فیلمسازی که لحظههای خاص را ثبت میکند
یک جوان که میتوانست با اصرار پدرش پزشک شود، راهی را انتخاب کرد که با قدمهای کوچک، رفتهرفته او را به میان خاک و آتش سوریه، لبنان و افغانستان کشاند. انتخاب مسیرش شاید غیرمعمول، ولی مسئولانه و پر از تجربه بود؛ همچون پدر شهیدش دکتر حمید عقیلی که در مسیر پزشکیاش در دوران کرونا جانش را فدا کرد.
برای محمد فرقی نمیکند از شستوشوی گنبد حرم مطهر امامرضا (ع) فیلمبرداری کند یا سلولهای سرد زندان بگرام در افغانستان را ثبت کند؛ همیشه پای تعهد به کارش است.
محمد عقیلی، تصویربردار و فیلمساز و روایتگر ساکن محله حجاب است که به عمق ماجراها مینگرد و لحظههایی را ثبت میکند که اغلب از چشمها پنهان میماند. آثارش از «نماهنگ عاشق السلطان» تا «اَنس» که مخاطب بینالمللی دارد، برایش نوعی مسئولیت و روایت حقیقت است.
عکاس خیابانی
مسیر محمد از هنرستان و رشته گرافیک رایانهای به دانشگاه و نرمافزار رسید، اما علاقهای در کار نبود. در دوره کاردانی به پیشنهاد یکی از دوستانش در یک دوره رایگان مستندسازی ثبت نام میکند که چراغ راهش میشود؛ «با چند عکس موبایلی توانستم نظر استاد عکاسی، حمید سلطانآبادیان را جلب کنم.
در همان جلسات اول قرار شد ده دوربین کانن G۱۲ بهصورت اقساطی به هنرجویان مستعد تعلق بگیرد و با نظر استاد یکی از آنها به من تعلق گرفت. از آن به بعد، پرسهزنیهایم در خیابانها شروع شد. عکس میگرفتم و شبها ویرایش میکردم. یکی از همدورهایهایم هم شهید مدافع حرم، محمد جاودانی بود.»
خیلی زود عکسهایش دیده میشود و در جشنواره ملی با موضوع بازارهای سنتی ایران، عنوان عکس اول را میگیرد و ۲ میلیونتومان جایزه نقدی که چندبرابر قیمت دوربینش بود.
ادامه میدهد: ترم سوم دانشگاه، تصمیم گرفتم انصراف بدهم و بهسراغ سینما بروم، اما پدرم توصیه کرد این رشته را که بیشتر راهش را طی کرده بودم، تمام کنم. این شد که پساز کاردانی نرمافزار، کارشناسی را در دانشگاه فرهنگ و هنر، سینما خواندم و با همان دوربین جمعوجور G۱۲، تا اندازهای وارد میدان حرفهای شدم و به پیشنهاد آقای محمدجواد میری برای یکی از ضمائم روزنامه خراسان عکس میگرفتم.
تبدیل النگو به دوربین
نقطه عطف بعدی برای عقیلی، پروژهای بود با محمدمهدی خالقی، مستندساز باتجربه؛ «سال ۱۳۹۱ بود، پروژهای با موضوع سبک زندگی ایرانیاسلامی که دو قسمت بیشتر ساخته نشد.
در این پروژه، مدیر تولید بودم. آقای مهدی حجتپناه هم فیلمبردار بود و من واقعا خیلی از او یاد گرفتم. آن موقعها تجهیزات زیادی نداشتم؛ برای همین سراغ پدرم رفتم. او همیشه میگفت نمیتوانم به یکیتان بیشتر از دیگری کمک کنم. گفت برو از مادرت دو النگو قرض بگیر، بعد همان مقدار را به او برگردان. منم همین کار را کردم.
یک دوربین نیکون D۷۱۰۰ را خریدم و چهارپنجماهه پولش را پس دادم. قسمت دوم مستند، پروژه به دو دوربین نیاز پیدا کرد و من دوربین دو شدم. آنجا بود که تازه اعتمادبهنفس پیدا کردم.»
«اَنس» و سفر به زندان بگرام
عقیلی از پروژهای سنگین که بیستروز در زمستان سخت افغانستان گذشت، میگوید: زمستان ۱۴۰۲ با محسن اسلامزاده، مستندساز بحران، برای ساخت مستندی ضدآمریکایی با موضوع تبادل اسیر میان آمریکا و طالبان به افغانستان رفتیم.
یک روز در زندان بگرام، منطقهای که پیشتر بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در خاورمیانه بود، حضور داشتیم. زمانی که به آنجا رفتیم، بگرام دراختیار طالبان بود، اما رد پای شکنجههای آمریکاییها هنوز در آنجا مانده بود. یکی از زندانیها تعریف میکرد یکهو در سلول انفرادی را باز میکردند و یک سگ وحشی به جانمان میانداختند و در را میبستند.
ما به لطف موقعیت سیاسی یکی از مصاحبهشوندگان، توانستیم با دوربین وارد آن فضا شویم؛ جایی که آمریکا، در آخرین روز حضورش، زندانیهای داعش و القاعده را آزاد کرده و رفته بود.
این تصویربردار با بیان اینکه حضور در بگرام تجربهای بود که تا سالها با او خواهد ماند، ادامه میدهد: قصه مستند، از بگرام فراتر رفت. آمریکا برای تحتفشارقراردادن طالبان، پسر پانزدهساله یکی از رهبرانشان را از قطر ربود و پنجسال در افغانستان زندانی کرد.
طالبان هم در پاسخ، دو استاد دانشگاه آمریکایی را ربود تا معامله صورت بگیرد. پس از شکست عملیاتهای نجات، آمریکا به مذاکره تن داد و تبادل انجام شد. ما از هر دو طرف مصاحبه گرفتیم؛ «اَنس» یکی از مقامات فعلی طالبان که اهل شعر و معتدل است و یک استاد دانشگاه آمریکایی سابق بهنام «تیموتی ویکس» که پساز آزادی به افغانستان برگشت و گفت میخواهم مسلمان شوم. این مستند هنوز به نمایش درنیامده است و مخاطب بینالمللی دارد.
پدرم میگفت نمیتوانم به یکیتان بیشتر از دیگری کمک کنم؛ برو از مادرت دو النگو قرض بگیر
عقیلی میگوید: مستند بحران با بقیه مستندها فرق دارد؛ بعضیها وقتی این واژه را میشنوند، تصورشان جنگ و گلوله است، اما بحران واقعی جایی است که نمیتوان صحنه را تکرار کرد. بحران یعنی همهچیز در جریان است و تصویربردار باید در لحظه، کارگردانی هم کند.
یادم میآید در بگرام، از صبح تا غروب با دو باتری و دو رَم، بیوقفه تصویر گرفتم؛ حتی وقت غذاخوردن نداشتم. در این شرایط همیشه به همکارانم میگویم اگر ما روایت نکنیم، تبدیل به عدد میشویم.
پدرم در اوج رفت
محمد عقیلی، فرزند شهید مدافع سلامت است. تعریف میکند که پدرش بازنشسته بود، ولی در اوج کرونا، با ماشین شخصیاش تا چناران میرفت. خرداد۹۹ درحالیکه در بیمارستان بنتالهدی در مشهد و چناران شیفت داشت، دچار علائم خفیفی شد و در خانه ماند. روز دوم انگار خودش مطمئن شد این علائم، سرماخوردگی ساده نیست و خودش را قرنطینه کرد.
همان روز به پسر دیگرش، محسن که او هم مستندساز و تدوینگر است، گفته بود با دوربینت به اتاقم بیا و با فاصله بشین. در فیلم تلویحی وصیت کرده و گفته بود کتابهای امانتی را به کتابخانه تحویل بدهند، کلید فلان کلینیک را به فلان دکتر بسپارند و... حتی سهم چهار پسرش از پول ماشین و رهن خانه را تقسیم کرده بود.
محمد میگوید: بعدتر متوجه شدیم مبلغ زیادی هم رد مظالم پرداخت کرده است. صبحش با پای خودش سوار آمبولانس شد. یک ماه بستری بود؛ ابتدا دراثر کرونا، کلیه و کبدش از کار افتاد و دست آخر عفونت بیمارستانی او را از پا درآورد. همیشه فکر میکنم پدرم در اوج رفت. چون بهقول خودش در همان فیلم گفته بود با هیچکس هیچ حسابی ندارد.
پدرم در طول عمرش، انقلاب اسلامی ایران و جنگ چریکی را دیده و همرزم شهیدکاوه در کردستان بود، خانواده و نوه داشت و همه خوشبختیهایی که یک فرد باید بچشد را چشید. من از روز زمینگیری برای خودم میترسم. برای همین میگویم پدرم با عزت رفت. وقتی شهید شد، از روی نام فامیلی و آشنایی که دیگران به ما میدادند، میفهمیدیم برای طبابت به حاشیه شهر هم رفتوآمد داشته است.
دشواری ساخت مستند پدرم
این فیلمساز جوان بارها از اطرافیان و همکاران پدرم شنیده است که «شما برادرها چرا کاری برای پدرتان نمیکنید و روایت او را به تصویر نمیکشید؟»
پاسخ محمد این است: شاید ساختن این مستند خیلی سخت باشد. پدرم پزشک عمومی بود، ولی نه از آنهایی که مردم تصور میکنند؛ نه خانهای داشت، نه پسانداز. همیشه کتابی کنار تختش بود و دوربینی از سالهای جبهه داشت. او در بدنش کلی ترکش داشت. پدرم یک روایت نیست، بلکه مرور یک زندگی است.
محمد عقیلی با بیان اینکه پدرم اشاعهدهنده کارهای مستند من و برادرم بود، توضیح میدهد: علاقهام به دوربین، از همان «زِنیت»ی شروع شد که در کمد پدرم بود. وقتی مستند «خادم بیتالمهدی» را سال۱۳۹۱ درباره یک فعال فرهنگی در حاشیه شهر ساختیم، پدرم سراغ کتابخانهاش رفت و حدود هزار جلد را به همان بچهها اهدا کرد.
او منتشرکننده آثار ما بود. وقتی مهمان به خانهمان میآمد، میگفت آقای فلانی، این کار آخری است که محمدمان ساخته است. زمانی که ما او را از این کار بازمیداشتیم، میگفت این کارها اثر دارد.
وصیت کرده بود کتابهای امانتی را به کتابخانه تحویل بدهند، کلید فلان کلینیک را به فلان دکتر بسپارند و ...
بعد از شهادت پدرش، مدتی حال کارکردن نداشته و سه ماه کامل از کار فاصله گرفته است تا اینکه آقای مسعودی از شمسفیلم، پروژهای درباره امامرضا (ع) به او پیشنهاد کرد؛ «نماهنگ عاشق السلطان بود.
کار هم شرایط سختی داشت؛ باید در صحنهای شلوغ حرم، تصویر حرکتی بدون قُرق و ریلگذاری میگرفتیم. وقتی کار تمام شد و خروجی را دیدم، گفتم اگر هیچکاری نکرده باشم، همین یک کار بس است.
کار دیگری که همیشه پایش میایستم، مستند اورژانس هوایی است. در یکی از سکانسهایش، چهل دقیقه سیپیآر بیوقفه بود، تا بیمار زنده به مرکز درمانی تحویل داده شود.»
حرفهمان فرعی تلقی میشود
درددلهایی هم دارد از مشکلات کار خودش و کسانی که مانند او با تصویر روایتگری میکنند؛ «متأسفانه نگاهی در کشور درباره حرفه فیلمبرداری جا افتاده است که این هنر را فرعی و غیرضروری تلقی میکند، انگار بودنش خوب است و نبودنش مهم نیست. نتیجه این نگاه را همین روزها داریم میبینیم.
وقتی پیامهای نظامی دشمن حتی از نظر فرم، نور و صدا با دقت ساخته میشوند، اما در پیامهای رسمی کشور خودمان، ترکیببندی و صدابرداری استاندارد رعایت نمیشود.
این بیتوجهی به فرم، مستقیم در پیام تأثیر منفی میگذارد. امثال من پس از سالها کارِ تصویربرداری، برای چنین روزهایی تجربه جمع کردیم، اما کنار گذاشته میشویم. گاهی ما برای ضبط یک مستند رسمی، کلی مجوز و محدودیت داریم، ولی بعضی بلاگرها با کمترین هماهنگیهایی مجوز پرواز هوایی میگیرند.»
قصههایی که فراموش میشوند
این فیلمساز میگوید: اگر روایت نکنیم، قصهها از دست میروند. قصهای که ثبت نشود، حذف میشود. در سال۱۴۰۱، وقتی دشمن تا خیابانها آمد، در جلسهای با مسئولان امنیتی گفتیم ما که سالهاست برای روایت فتنه، به کشورهای منطقه رفتهایم، چرا حالا که فتنه روبهروی ماست، اجازه نداریم حتی موبایلمان را بالا بیاوریم؟ گفتند فعلا صلاح نیست.
نگاهی در کشور درباره حرفه فیلمبرداری جا افتاده است که این هنر را فرعی و غیرضروری تلقی میکند
او با بیان اینکه روایت باید در لحظه صورت گیرد، میافزاید: همان زمان رفتم سراغ یک جوان هجدهساله که به اتهامات امنیتی بازداشت شده بود. قصهاش را از زبان بچهمحلش که طلبه بود، روایت کردیم. آنقدر بیطرف بود که صداگذار مستند با وجود اختلاف نظرهای زیادی که با ما داشت، بعد از تماشای فیلم، نظرش تغییر کرد و همکاری را پذیرفت.
برخی افتخارات و آثار محمد عقیلی
تصویربردار سریال «جایی برای همه»، شبکه ۲، سال ۱۴۰۴
عکس برگزیده جشنواره بینالمللی «مزارات»، سال ۱۴۰۱
دیپلم افتخار جشنواره کشوری عمار برای فیلم مستند «محیا»، سال ۱۳۹۷
برگزیده جشنواره عکس مشهد، سال ۱۳۹۵
رتبه دوم جشنواره عکس «شهر زیبا» مشهد، سال ۱۳۹۴
رتبه اول جشنواره ملی عکاسی «بازارهای سنتی»، سال ۱۳۹۰
تصویربردار مستند «کرار» درباره شهیدرضا سنجرانی، سال ۱۳۹۶
تصویربردار مستند «پرواز از حلب» درباره شهید حسین حریری، سال ۱۳۹۶
تصویربردار مستند قصههای اربعین، سال ۱۳۹۵
* این گزارش چهارشنبه ۱۱ تیرماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۳ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.