بیشتر خانمهای محله شقایق یک، عضوی از پایگاه بسیج مسجد حضرتعلی (ع) هستند و با مهر و صبوری دست جوانانی را گرفتهاند که درگیر آسیبهای اجتماعی بودند. آنها هر کاری از دستشان برمیآید برای هم انجام میدهند.
حمید معصومیان که همه عمرش را در خیابان افسر گذرانده، میگوید: به آنها که از همه جای مشهد و روستاهای دیگر میآمدند برای مداوا پیش یدالله شکستهبند، میگفتیم «بروید تا همین ستون زرده.»
حمید خواجهایممقدم تعریف میکند: پدرم برای باقیاتالصالحات عمهام آبسردکنی خرید و نزدیک شیرآب نصب کرد و به این ترتیب رانندگان و عابران میتوانستند آب سرد میل کنند.
آقاابوالفضل میگوید: قدمت خانهمان که ملک پدریام است، به بیش از صدسال میرسد؛ در حیاط خانه یک آبانبار داشتیم که آن زمانها، آب لولهکشی که قطع میشد، همسایهها از آبانبار ما آب برمیداشتند.
زندگی محمود باخرد ۴۳سال است که در کوچهپسکوچههای جلالیه سپری شده و از این محله دل نکنده است. او از روزهایی تعریف میکند که بوستان وحدت، پارک جنگلی بود و نماز جمعه در آن برگزار میشد.
سنجری میگوید: جوی آب گناباد از اینجا رد میشد. مادران کنار جوی آب، ظرف و رخت میشستند و با اتمام کارشان، با سنگ، راه آب را میبستیم تا حوضچه درست شود؛ بعد هم آبتنی میکردیم.
رقیه خانم روزهایی را به خاطر دارد که بولوار مهران و بزرگراه امام علی (ع) وجود نداشت. انتهای دانشآموز۱۸ دیواری گلی بود که ساکنان دانش آموز به آن «برج» میگفتند و زمینها ارزانتر بود.