دفاع مقدس

اولین فرزندی که از مریم انوری ماند، شهید شد
مریم‌خانم شانزده‌فرزند به دنیا می‌آورد که عمر ده‌نفرشان به دنیا نبوده است و فقط شش نفر از آنها زنده می‌مانند.اولین فرزندی که زنده می‌ماند و بزرگ می‌شود، حسن است.
محمدعلی راستگو بدن‌های متلاشی‌شده شهدا را جمع‌آوری می‌کرد
این رزمنده می‌گوید: در ۱۸ ماه دوران خدمتم از ساعت ۷ صبح تا آخر شب، تخلیه شهدا را انجام می‌دادم که کار بسیار دشواری بود و از خود صبح تا آخر شب، چکمه‌هایم را درنمی‌آوردم، حتی نماز را با کفش می‌خواندم.
یادبودی از محمدعلی راستگو که هرگز دنبال جانبازی نرفت!
راستگو از دهه‌۹۰ دیگر توان کار‌کردن نداشت و زندگی‌اش به‌سختی می‌گذشت. حتی برای اینکه خرج زندگی‌اش را در‌بیاورد کارگری کرد، اما هیچ‌وقت به کاری که برای رضای خدا انجام داده بود، تردید نکرد. او هفته گذشته بر اثر تصادف از دنیا رفت.
شهید صیاد شیرازی مثل فرشته بود و من قدرش را کم دانستم
مادر سپهبد صیادشیرازی می‌گوید: یک بار برای او و برادر کوچک‌ترش لباس زمستانی خریدیم. تا زمانی که با پسر رفتگر دوست بود، لباس زمستانی نو را به تن نمی‌کرد و لباس‌های کهنه‌اش را می‌پوشید.
شهید‌مجید ابراهیمی برای رفتن به جبهه ۳ روز روزه گرفت
شهید‌مجید ابراهیمی تمیزکار ۱۵‌ساله بود که وارد بسیج محله دانش‌آموز شد، اما از قبل انقلاب هم با اینکه سن کمی داشت نوار سخنرانی حاج‌آقای کافی را گوش می‌داد.  
زنی که درخواست کرد مدرسه به نام «شهید غلامی» نامگذاری شود، که بود؟
حوالی پاییز سال ۷۵ یا ۷۶ زنی که چادرش را تا روی پیشانی جلو کشیده و رهگذرانه از کنار بنای نیم ساخته مدرسه در حال عبور بوده، از کارگران بنا و معمار می‌خواهد که مدرسه را با نام پسر شهیدش تابلو بزنند.
منصوب، چهره هزار شهید را بر دیوار‌های مشهد کشیده است
احمد منصوب می‌گوید: به محض این که برادرم به شهادت رسید، در من روحیه‌ای به وجود آمد که هر طور که هست چهره ایشان را نقاشی و تبلیغ کنم این بود که رفتم سروقت رنگ‌هایش که سال ۵۶ تهیه کرده بود.