مشهدیهای قدیمی هیچگاه دی و بهمن خونین 57 را فراموش نخواهند کرد. ماههایی که از هر سن و قشری شهید دادیم. از کودکی که زیر تانک ارتش رفت تا معلمی که جرمش تنها ایستادن در صف نفت بود. دژخیمان پهلوی حتی به پیرمردها، ورزشکاران و... هم رحم نکردند. «سید احمد احمدی»، یکی از قهرمانان چرخ تیز زورخانهای، است که در دهم دی آن سال شهید شد.
جلیل رسولیزاده که آن زمان سالهای کودکیاش را سپری میکرده همه چیز را خوب به یاد دارد: آن زمان مرحوم عابدزاده که از خادمان مخلص قرآن و اهل بیت(ع) بود 12بنا به نام ائمه(ع) مهدیه، نقوی و... تأسیس و انجمن پیروان قرآن و اهل بیت(ع) را راهاندازی کرد. مادربزرگ هم پایش را کرده بود توی یک کفش و میگفت کسی بهجز عابدزاده نباید این مسجد را بسازد. هزار متر زمین را وقف کردیم و عابدزاده مشغول ساخت و ساز شد.
نشریه «مالین» چاپ فرانسه در سال۱۳۶۲ صیادشیرازی را اینگونه توصیف میکند: «برای صیادشیرازی، فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران، کلید پیروزی به تانک و موشک بستگی ندارد، بلکه فقط به خداباوری بستگی دارد. قدی کوتاه، نگاهی روشن و دستهایی که با انگشتر عقیق صاف روی میز ستاد مشترک روی هم قرار گرفتهاند. این متخصص توپخانه که دوره تخصصی خود را در آمریکا گذرانده و امروز نیروی زمینی ارتش ایران را هدایت میکند، از فرمولها نمیترسد. او با سادگی میگوید که یک سرباز اسلام است!»
حسن وظیفه 12آلبوم عکس و 2000 عکس سیاه و سفید و رنگی دارد که تمام عکسهایش را خودش گرفته است. او با دوربین به جاهای بسیاری سفر کرده است. گاهی در محل کار همراهش بوده و گاهی در جبهه و جنگ. هریک از عکسها حرفی برای گفتن دارند. او ما را با هر عکسی به همان زمان میبرد و ادامه میدهد: «تمام روزهای جنگ برایم خاطره است هم تلخ و هم شیرین. هرگاه میتوانستم از آن صحنهها عکس میگرفتم. هنوز هم بعضی از عکسها را برای افراد داخل عکس ارسال میکنم.»
حاج آقای واله یک مسلمان واقعی بود؛ تسلیم محض. از خودش اختیاری در برابر پروردگار حس نمی کرد. این حرف ها را من نه از باب اینکه پسرش هستم که از طرف شاگردی درباره معلمش میگویم. مثلا وقتی می خواست خانهاش را بسازد معمار گفته بود سقف خانه کوتاه است. گفته باید 20سانت دیگر این سقف برود بالا. او گفته بود نه. همین جوری درست کنید. به معمار گفته بود من با این کار به اندازه 20سانت جلوی آفتاب همسایه را می گیرم. هرکاری کردند نتوانستند او را راضی کنند. زمانی که می خواستند قیر گرم کنند می گفتند توی حیاط نه، همسایه ها آزار می بینند، بروید توی زیرزمین.
سیدخلیل حسینی عطار درباره محل سکونتش میگوید: خانه ما منزلی دو طبقه و قدیمی است که سیدجلال آشتیانی در یکی از آن طبقات و دکتر حسن لاهوتی در دیگر طبقه آن میزیستهاند و سالها در کنار یکدیگر همسایگی کردهاند. این خانه برای من یک خانه فرهنگی محسوب میشود که خاطرات آن هنوز در یادم جاری است. حس خوبی به همراه دارد و با این علم که این خانه متعلق به چه فرهیختگانی بوده است پا در این جا گذاشتم و به این سکونت افتخار میکنم.
محمود، بودنش نعمت بود، نبودنش هم نعمت بود. در سال های بودنش تا پای جان برای مقابله با سوداگران مرگ پای کار بود و نبودنش هم انگیزه شد برای بهبود برادر از زخم اعتیاد و شروع دوباره روزگار پاکی. قرار است روایت محمود را از زبان برادرش بشنویم، از کارها و زندگی محمود و از زندگی جدید علی اصغر که شهادت برادر، زیر و رویش کرد و او را از نیستی به زندگی بازگرداند.