خانم مهین خدیویزند میگوید: پدرم که آن سال فوت شد من صندوق را برعهده گرفتم و عزمم را جزم کردم که رد خوبیهای او را دنبال کنم. یکی از دوستان پدرم به نام آقای پرویز احمدی که در نخریسی صندوق مالکاشتر را داشت به من گفت: شما که اینکار را به عهده گرفتهاید برای اینکه زحمات پدرتان هم حفظ شود، از اعضای صندوق بخواهید که به غیر از ۱۰۰ تومانی که برای صندوق قرضالحسنه پرداخت میکنند، نفری ۳۰ تک تومانی در ماه برای خیریه پرداخت کنند تا از این طریق بشود دردی از نیازمندان دوا کرد.
قدیمیهای محله امام هادی (ع) هر وقت از مقابل صندوق قرضالحسنه شهید گذری رد میشوند به یاد روزهای اول انقلاب میافتند و جمع ۵ نفرهای که اگر کارهای ستادی آنها برای پیگیری امورات محله نبود، امروز همچنان بین ادارات مختلف شهری و روستایی پاسکاری میشدند! از آن ۵ نفر یکیشان شهید غلامحسین گذری بود که برای مردم بحرآباد، حکم شهید بهشتی را داشت و همان سالهای اول جنگ به دیدار معشوق شتافت و دیگری حاج محمدتقی خاوری که سالها بعد فوت شد.
شهربانو تقیپورشاندیز عقبه مرگ همسرش در سفر حج را اینگونه روایت میکند: یکی از همسایهها به خانه ما مراجعه کرده و هرچه زنگ زده بود، همسرم متوجه نشده و در را باز نکرده بود. همسایه به من اطلاع داد و سراسیمه به خانه آمدم و دیدم همسرم خیلی خوشحال است. گفت خواب پسر شهیدمان را دیدم که به من گفت: بلند شوید که میخواهم شما را به مکه برای زیارت خانه خدا ببرم و همانجا هم برایتان خانه زیبایی گرفتم که ساکن شوید.
حدود نیم قرن از آن روز میگذرد که قرار شد نخستین مجموعه آپارتمانی مشهد با نام ششصددستگاه در ظاهر برای استادان دانشگاه ساخته شود. این آپارتمانها از سوی آستان قدسرضوی، با همکاری دو شرکت ایتالیایی و فرانسوی و نظارت مهندس مهدیزاده در زمان استانداری ولیان و شهرداری محمد رهبر ساخته شد و به دلیل تعداد واحدهای آن این محله به ۶۰۰ دستگاه معروف شد و در واقع به گاردیهای رژیم پهلوی واگذار شد. گفتوگو با فاطمه نوروزیفرد از اولینهای ساکن در محله ششصد دستگاه حاوی روایات خواندنی از این محله است.
پدرم، آیتالله سید جواد خامنهای، در زندگی بسیار منظم و مرتب بودند. غذایشان بسیار ساده و اندک بود. انسانی بسیار زاهد و بسیار بیاعتنا به مسائل دنیوی بودند. در زندگی غالب علما و شخصیتهای روحانی بهخصوص در میان قدما حدی از زندگی تعریف داشت، اما ایشان از آن حد تعریف شده زندگی نیز پایینتر بود. بزرگتر که شدیم گاهی پیشنهاد میکردیم که اگر اجازه بدهید برخی امکانات رفاهی را برایتان فراهم کنیم، ایشان موافقت نمیکردند.
آیتالله سید جواد خامنهای در مشهد، علاوه بر تدریس، در دو مسجد امام جماعت بودند: مسجد صدیقیها و مسجدگوهرشاد.
برنامه حاج سید جواد آقا، تا سالهای متمادی این چنین بود که هر روز پیش از نماز صبح، به حرم مطهر امام رضا مشرف شوند و پس از زیارت، برای اقامه نماز صبح، به یکی از شبستانهای مسجد گوهرشاد بروند. همچنین نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا را نیز در مسجد صدیقیها در بازار بزرگ (فرش فروشها) - که به مسجد ترکها معروف بود - اقامه میکرد.
حمیدرضا صدوقی میگوید: قصه آدمهای جنگ، حکایت عروج دگرباره انسان است از خاک به افلاک و از فرش به عرش. صیاد از جنس همین آدمهاست. در میان همه حکایتهایی که از جنگ و آدمهایش شنیدهایم، خواندن قصه صیاد، مسافر صبح، لذت دیگری دارد. مگر میشود او را، خاطراتش را، حماسههایش را، نمازهای اول وقتش را، صفای باطنش و دوستی و رفاقتش با مردم کوچه و بازار را از یاد برد.