
علیاصغر نظامالملکی نخستین گوینده رادیو مشهد بود
مریم شیعه| چهارم اردیبهشت۱۳۱۹ است و جمله «اینجا تهران است؛ صدای ایران» در فضا میپیچد. از همان لحظه، رادیو در ایران رسانه طراز اول میشود. رادیو خبرها را زودتر از روزنامه میرساند، موسیقی و گفتار مذهبی و آموزشی را منظم به خانهها میبرد و ذائقه عمومی را شکل میدهد.
دهههای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ را که نگاه میکنی، رادیو میدان رقابت صداهاست، از برنامههای دولتی تا رادیوهای برونمرزی، همه برای ذهنها برنامه دارند و رادیو با حضور پررنگش روز و شب مردم را میسازد.
این موج نو که به شهرها میرسد، نقشه شنیدن عوض میشود. در مشهد، نخست «رادیو لشکر» با فرستنده ارتش روی موج کوتاه راه میافتد. ۱۹شهریور۱۳۲۸، اتاقی پتوپیچ، یک میکروفون، چند صفحهگرام و برنامهای یکساعته با نطق افتتاحیه و موسیقی زنده از رادیو پخش میشود.
چند ماه بعد، ۱۲دی ۱۳۲۸ «رادیو مشهد» رسمی میشود. استودیوی سادهای در باشگاه افسران دارد که رأس ساعت۱۶ چراغش روشن است و امواجش در شهر میپیچد. پخش گاهی میلنگد، اما از ۱۳۳۲ جان میگیرد. بلندگوها در میادین نصب میشود، شنیدن از تجربه خانگی فراتر میرود و به مراسمی شهری بدل میشود. از مهر ۱۳۳۶، پخش صبحگاهی هم برقرار است و رادیو با نظم ساعتها به زندگی روزانه ریتم میدهد. اهمیت رادیو در مشهد دوچندان است.
مشهد شهر زیارتی با جمعیت شناور به صدایی معتبر و در دسترس نیاز دارد. رادیو همین صداست، رسانهای که خبر را بیواسطه، دعا و سخن و ترانه را در ساعتهای ثابت و اطلاعرسانی شهری را بهموقع میرساند. خانهها دور دستگاه جمع میشوند، قهوهخانهها برنامهها را بلند پخش میکنند و میدانها با بلندگوها به سالنهای شنیدن جمعی تبدیل میشوند.
رادیو نه فقط صدا که زیرساخت همزمانی است؛ شهری را که پراکنده میشنود، به ساعت مشترک وصل میکند و برای نسلها تعریف تازهای از باهمبودن میسازد.
آشنای همه
غروب یکی از شنبههای شهریور ۱۳۲۸ است. در مهمانسرای ارتش، اتاقی با دیوارهای پتوپیچ آماده میشود. هوا تاریک است. پشت شیشه، مردی آرام برگهها را مرتب میکند، زیر لب زمزمه میکند و مکثهایش را اندازه میگیرد. برق گاهی نوسان دارد، ضبط قلق دارد، اما همه میخواهند بهترین خودشان را به نمایش بگذارند. چراغ سبز که میشود آرام به صندلی تکیه میدهد و میگوید. واژهها شمرده شمرده از دهانش بیرون میآید.
از همان شب، مشهد یک «صدا» پیدا میکند. نامش «علیاصغر نظامالملکی» است؛ مشهدی متولد ۱۲۹۴ که صدای خوشی دارد. فرزند شیخ عبدالله است و روزی که صدایش از خانه و محله فراتر میرود، شیخ با شعف زیادی به صدای او گوش میسپارد.
پشتوانهاش اعتباری بود که صدای مطمئن، بیهیاهو و جملات سادهاش برای او میساخت
نظامالملکی از ۱۳۱۳ اجازه تحصیل علوم دینی دارد و این پشتوانه حوزوی با فن بیانش گره میخورد. به ارتش که میآید، تبلیغات دینی لشکر را به عهده میگیرد و «رادیو لشکر» که راه میافتد، پشت میکروفون، بهترین جای قرار گرفتن اوست. افتتاحیه را که میخواند، شهر حس میکند با یک گوینده طرف است، نه فقط با یک بلندگو. از همان روزها، ساعت برنامههای مذهبیاش در خانهها و قهوهخانهها یاد میشود و وقتی در مسجد گوهرشاد به منبر میرود، مردم در گوش هم زمزمه میکنند «این همان صدای رادیو است».
او میداند متن رادیویی باید موجز و روشن باشد. میداند کجا باید واژه را پررنگ ادا کند تا در همهمه میدان شهدا هم شنیده شود. یک روز قرآن میخواند، یک روز درباره «زن در اجتماع و مقام زنان در اسلام» حرف میزند، شبی دیگر «سلحشوری ایرانیان» را روایت میکند و هر روز قصهای تازه دارد.
رادیو مشهد رسمی که در ۱۲دی ۱۳۲۸ رسمی میشود، او همان آرامش را به استودیو تازه میآورد. استودیویی که تا همین امروز هم برای مردم مشهد باقی میماند. کمی بعدتر دعوتها از شهرهای دیگر میرسد. به مسجد جامع گرگان میرود، شبهای جمعه کانون هدایت جوانان را برگزار میکند و حتی سر از حرمهای کربلا و نجف در میآورد. او مدام سفر میکند و به مشهد برمیگردد.
معمار اعتماد
پشتوانهاش اعتباری بود که صدای مطمئن، بیهیاهو و جملات سادهاش برای او میساخت. خانهاش اجارهای بود، حقوقش بهسختی کفاف زندگیاش را میداد، اما دوست داشت برای خدا قدم بردارد. او حضور در چهاردیواری رادیو را، حضور در پیشگاه خدا میدید. رادیو در مشهد با امکانات تهران فاصله داشت، اما با او و اطمینان قلبیاش گرما گرفت. نظامالملکی با هر جمله، فاصله مسجد و استودیو را کم کرد.
او فقط گوینده نبود، معمار اعتماد یک رسانه نوپا در شهر مذهبی مشهد بود. عنوان «اولین گوینده رادیو مشهد» برای او، در حافظه شهر مینشیند و نیاز به توضیح اضافه ندارد. سالها ورق میخورد، اما صدای او همچنان در حافظه مشهد ثبت میشود. او اکنون در حرم امامرضا (ع)، صحن جمهوری آرمیده است. سیام مهرماه سالروز درگذشت اوست. درگذشت صدایی که شهر را با رادیو آشنا کرد و به آن، شخصیت داد.
*این گزارش چهارشنبه ۳۰ مهرماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۶۰۷ روزنامه شهرآرا صفحه آخر چاپ شده است.